(مقدمه ای برای شناسایی هویت واقعی
جمهوری اسلامی ایران)
آزار و اذیت، محروم کردن از حقوق اولیه انسانی و
حقوق شهروندی، ایجاد مزاحمت در خیابانها و اماکن عمومی و محل کار و محل سکونت، تفتیش
عقاید مذهبی و سیاسی، ترویج فاحشگی قابل مدیریت و کنترل شده (صیغه یا متعه) و
دروغگویی (تقیه) و فریبکاری (خُدعه)، مصادره املاک و ثروت دیگران تحت نام اسلام،
مذهب و مکتب شیعه دوازده امامی (اثنی عشری)، مجبور نمودن مردم ایران به پیروی از
دیدگاههای سیاسی و اعتقادات مذهبی آخوندهای حاکم و مذهب دولتی.
از بین بردن تعقل، سرکوب اندیشه های نوین و متفکرانه، دشمنی با تجدد و دگراندیشان و آزادیخواهان و تنفر ازعلوم انسانی، سرکوب، دستگیری و به زندان انداختن منتقدان سیاسی و مذهبی، اعدام و کشتن انسانهایی که با وجود فشارهای بعمل آمده از جانب رژیم بر آنان، آنها برای حفظ دیدگاه ها و نظریات سیاسی و اعتقادات مذهبی واندیشه های فکری خودشان، پافشاری می کنند.
تلاش برای از بین بردن نمادها و سمبل های تاریخی،
فرهنگی، ادبی، سیاسی ای، که قبل ازبه روی کارآمدن جمهوری اسلامی، در ایران ارزش و
ارزشمند محسوب می شده اند.
ترور و به
گروگان گرفتن مخالفان ایرانی و غیر ایرانی نظام در همه جای دنیا، حمایت مالی،
تسلیحاتی و سیاسی از گروههای تروریستی اسلامی و جنگجویان مذهبی، که در کشورهای
مسلمان نشین، علیه دولتهای کشورشان جنگ مسلحانه انجام میدهند.
همکاری با گروههای تبهکار و کارتل های قاچاقچی و آدمکُش در سطوح بین المللی برای بهره برداری تروریستی و اجیر کردن آنان جهت انجام اعمال جنایتکارانه و ...، در نظام جمهوری اسلامی یکی از ارکان و"وظیفه الهی" برای نهادهای اداری و اقتصادی، سیاسی و نظامی و امنیتی رژیم، محسوب میشود.
فشار سیاسی و در انتها دستگیری و زندان و اعدام نخبه های علمی، دانشگاهی، فرهنگی
و هنری، مقوله هایی هستند، که جمهوری اسلامی از ابتدای استقرارش در ایران آنها را
همچنان، سرلوحه سیاست ضدبشری، خود قرار داده است.
در حقیقت نظام جمهوری اسلامی ایران یک حکومت جنایتکار و خطرناک علیه صلح جامعه جهانی در عصر حاضرهست، که در کره زمین نمیتوان مشابه آن را، پیدا کرد.
(اعدام یعقوب مهرنهاد،
جنایتی فراموش نشدنی و نابخشودنی)
از صدها نخبگانی که در ایران مورد آزار و اذیت رژیم قرار گرفتند و در انتها
دستگیر، زندانی و اعدام شدند، یکی یعقوب مهرنهاد جوان بلوچ، از استان سیستان و
بلوچستان بود.
او به هدف تحقق برابری حقوق شهروندی همه شهروندان ایران، به خصوص حقوق شهروندی ملّت بلوچ، به فعالیت های مدنی، حقوق بشری، فرهنگی و مطبوعاتی روی آورد.
وی دانشجوی رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران، وبلاگنویس، روزنامه نگار و مدیر
"روزنامه مردم سالاری" متعلق به طیف اصلاح طلبان رژیم در استان و
هم چنین بنیانگذار و دبیرکل "انجمن جوانان صدای عدالت" و فعال مدنی و
حقوق بشر، مدافع فعال حقوق زنان و کودکان،
در سیستان و بلوچستان بود.
یعقوب با امید به اینکه، فعالیتهایش را به صورت قانونی و سازمان یافته به پیش
ببرد، با کمک و حمایت چندین دانشجوی از دانشگاه زاهدان و جوانان همفکر غیردانشجوی
بلوچ، با کسب مجوز از سازمان ملی جوانان کشور، در سال 1381 خورشیدی با تاسیس یک
سازمان غیردولتی مدنی بنام "انجمن جوانان صدای عدالت" پا به صحنه فعالیت
های سیاسی و اجتماعی نهاد.
وی معتقد بود، طبق قانون اساسی رژیم،
با فعالیت مدنی و فرهنگی، اجتماعی و حقوق بشری و از طریق آگاهی رسانی و آگاه سازی
عمومی مردم جامعه، میتوان همراه با برقراری عدالت نسبی برای شهروندان کشور توسط
مسئولان سیاسی و اجرایی، فصلی نوین را در بلوچستان و ایران رقم زد، گاهی وی با صراحت،
خواهان کناره گیری بعضی از مسئولان بی کفایت و نالایق اجرایی، استان را داشت.
برای جوانان بلوچ وی طی مدت کوتاهی در نقش یک پیشگام و الگو شد و در نزد شخصیت
های مذهبی، فعالین فرهنگی و اجتماعی، مدنی وسیاسی و دیگر اقشار جامعه ی بلوچستان
از توجه و احترام ویژه ای، برخوردار گردید.
یعقوب و همفکرانش در"انجمن جوانان صدای عدالت" را حتی میتوان در
زمره اندک افرادی بشمار آورد، که به خوبی "توانایی تشخیص و شناخت تبعیض های
حکومتی" را در بلوچستان داشتند.
اما با وجود توانایی تشخیص و شناخت تبعیض ها متعدد نظام علیه بلوچ ها، آنان به
صراحت از فعالیت مسالمت آمیز و مدنی به دور از خشونت، در بلوچستان دفاع می کردند و
از مبارزه مسلحانه (دفاع مسلحانه) برای رسیدن به اهداف سیاسی، با سرسختی تمام
مخالفت می ورزیدند.
حتی میتوان گفت، یعقوب و همفکرانش در "انجمن جوانان صدای عدالت" تا
حدودی - مبلغان معتقد به فعالیت های مسالمت آمیز و بدون خشونت، به نفع رژیم در سیستان
و بلوچستان، نیز بودند.
با توجه به ماهیت ضدآزادی و سرکوبگرجمهوری اسلامی، سران رژیم فعالیت های
انساندوستانه انجمن جوانان صدای عدالت را، به عنوان یک خطر برای خودشان محسوب کردند.
پنج سال بعد از تأسیس انجمن، رژیم با برچسب زدنهای واهی، بی اساس و بی پایه،
بدون دلیل و مدرک، یعقوب مهرنهاد را برای
اولین دفعه، در فروردین 1386 شمسی دستگیر، اما بعد از چند روز بازداشت، وی را آزاد
کردند.
کمتر از یک ماه در اردیبهشت همان سال 1386 شمسی، مجددأ به دلیل برگزاری نشستی
تحت عنوان "جوانان پرسشگر و مسئولین پاسخگو" (چنین نشست هایی هر سال یکبار
توسط انجمن برگزار می شد) که در آن تنی چند از مقامات و مسئولین حکومت نیزحضور
داشتند، به همراه برادر شانزده ساله اش ابراهیم مهرنهاد، عبدالناصر طاهری صدر و
چند تن دیگر از اعضای "شورای مرکزی انجمن" دستگیر و روانه زندان شدند.
در چهارم دیماه سال 1386 در بیدادگاه زاهدان وی برای اولین و آخرین بار، به
همراه دیگر دوستان زندانی همفکر، به اتهام کذب "عضویت و همکاری با گروه
جندالله" و به جرم "محاربه و فساد فی الارض"، بدون داشتن وکیل
مدافع و عدم حضور و رای هیئت منصفه، محاکمه شدند.
در آن دادگاه نمایشی وی به همراه عبدالناصر طاهری صدر به اعدام، و دیگر
همفکرانش که عضو انجمن و با او در زندان بودند به حبس طویل المدت، محکوم شدند.
سرانجام بعد از یک سال تحمل شکنجه های وحشتناک، یعقوب مهرنهاد به همراه
عبدالناصر طاهری صدر، روز چهاردهم مردادماه 1387 برابر با 4 آگوست 2008، در شکنجه
گاه (زندان) زاهدان از طریق چوبه دار حلق آویز، اعدام شدند.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen