Donnerstag, 29. Dezember 2011

Chabahar – ein iranisches Kleinod der Natur

Chabahar ist eine im Südosten des Irans gelegene Hafenstadt in der Provinz Sistan Belutschistan. Aufgrund seines Status als Freihandelszone konnte diese Stadt an Bedeutung für den internationalen Handel gewinnen. Die überwiegende Mehrheit der Bevölkerung sind Belutschen. Die Stadt selbst hat etwa 80.000 EinwohnerInnen, zusammen mit den sie umgebenden Dörfern sind es über 200.000 EinwohnerInnen.
In der Umgebung von Chabahar befindet sich eine rauhe Landschaft von großer Schönheit.













Sonntag, 18. Dezember 2011

تحمل کردن دشمنِ دولت / Der geduldete Staatsfeind

Brahamdagh Khan Bugti ist der meistgesuchte Mann Pakistans. Heute lebt er als Asylbewerber in Genf. Aber wie kam er überhaupt hier hin?

 براهمدغ بـُـگـٹـی در دوران بچگی، نشسته در کنار پدربزرگ و الگوی سیاسی
مبارزاتی خودش، شهید نواب شهباز اکبر خان بـُـگـٹـی (عکس آرشیو)  

اما وی چگونه به اینجا آمده؟
در یک صبح پنجشنبه پاییزی، در هتل لوکس "کمپنسکی" در بیرون از هتل چشم آسمان آبی، در "دی اوّو" ژنو، به شکار جلوه نمایی مشغول است، و در داخل هتل بر روی مبّل عمیق نشسته، یک مرد سی ساله با محاسن بر دقت به چهره، دمپایی آبی تیره رنگ لویی بر پا، با چشمانی به دقت بر اتاق افکنده، یک ساعت رولکس نقره ای بر مچ دستش رونمایی می کند، وی "براهمدغ بـُـگـٹـی" است، او فردیست که به شدت از سوی پاکستان در تحت تعقیب قرار دارد.
براهمدغ بـُـگـٹـی به همراه فرزندش
سه بار ایمیل و یک تماس تلفنی کافیست با وی ملاقات کنید، براهمدغ مایل است در مورد تاریخ و رویای خود از آزادی ایالت بلوچستان- پاکستان صحبت کند، جهان، سوئیس و به خصوص مقامات مهاجرت فدرال در برن-سوئیس، جایی که در آنجا از ژانویه 2011 درخواست پناهندگی وی تحت بررسی میباشد، او می خواهد  نشان دهد یک سیاستمدار است و نه یک شورشی و تروریست.
حضور و اسکان گرفتن بـُـگـٹـی در نزدیکی ژنو و زندگی با مادر، همسر و سه فرزندش، برای سوئیس دردسرهایی به ارمغان می آورد، از آنجا که برای اولین بار در ژوئیه 2011 ، دو گردشگر اهل سوئیس، در ایالت بلوچستان بوسیله طالبان ربوده و به وزیرستان شمالی. منتقل گردیدند، تحریک طالبان پاکستان وابسته به گروه تروریستی القاعده می خواهد آنها را با 102 نفر از رفقای محبوس خود، در زندان های پاکستان مبادله نماید.
براهمدغ بـُـگـٹـی ابدأ هیچ رابطه ای با آدم ربایی ندارد، آدم به موقعیت حساس وی آگاه است " 99 درصد معتقدم که تقاضای پناهندگی من پذیرفته خواهد شد، من تحت تعقیب قرار دارم، من فقط در این مورد نگرانم که شاید سوئیس، بنده را برای آزاد بدست آوردن گروگان های سوئیسی، با پاکستان مبادله و معاوضه کند"
بر اساس حقوق انسانی این مورد (مبادله و یا استراداد وی به پاکستان) نمی تواند صورت عملی و اجرایی به خود گیرد، در پاکستان وی نمی تواند از روند حقوق قضایی و مدنی سالم و عادلانه برخوردار باشد، براهمدغ بـُـگـٹـی نوه رهبر بسیار محترم "نواب اکبر بـُـگـٹـی" رهبر قبیله " بـُـگـٹـی" است، وی به جانشین او تعیین شده. همانطوری که اسامه بن لادن برای ایالات متحده آمریکا دشمن شماره یک بود، برای پاکستان نیز وی چنین است، او دشمن شماره یک پاکستان محسوب می شود. اما چه چیزی از وی چنین پدیده ای ساخته است؟
سیاستمدار یا شورشی، خوب یا بد، براهمدغ بـُـگـٹـی کیست؟
براهمدغ بـُـگـٹـی از داخل کیف چرمی خودش یک ورق کاغذ را بیرون می آورد و با مهارت قلم، به ترسیم نقشه پاکستان و ایالت های آن نمود، وی توضیح داد، که بلوچستان در یک چشم انداز چون منظره یی بمانند کره ماه می نماید، بلوچستان در جنوب غرب این کشور قرار دارد. وی می گوید در بلوچستان یک جنگ کثیف که جهان از فاجعه وحشتناک و نابودکننده آن خبر ندارد، در حال جریان است.
برای سازمان های کمک رسانی، سرزمین بلوچستان یک منطقه ممنوعه، ورود ممنوع است، حتی کارکنان صلیب سرخ و ناظران بیطرف بین المللی که بر منطقه آشنایی دارند، آنها نیز خودشان در انظار عمومی، ناشناخته به سخن می آیند.
موضوعی است خیلی حساس، بر لبان هر دیپلمات وقتی که کلمه بلوچستان بمیان می آید، فریاد بر می آید، که بلوچستان برای پاکستان، مثل، تبت است برای چین- یک پرسش سرنوشت ساز، وابسته به بخت و اقبال. موضوع بر سر اورانیوم و مس، نفت و گازطبیعی نهفته در زیر خاک بلوچستان می باشد. با این وجود در استان، فقر آشکار است و بیداد می کند، هشت نفر از هر ده نفر از دسترسی به آب سالم آشامیدنی محرومند، از هر ده نفر، نُه نفر با هیزم غذای خودشان را می پزند.
این قوم خاستگاه ایرانی دارد، بلوچ ها هرگز خودشان را پاکستانی نمی دانند، بعد از تاسیس کشور پاکستان در سال 1947 آنها پنج بارعلیه دولت مرکزی شورش کرده اند. تا به امروز، جنگجویان قبائلی به شکار خطوط راه آهن و خطوط لوله گاز دست میزنند، یا اینکه آنها به قتل پلیس و سربازان، عمد میورزند، مرزبانان و کارگران غیربومی و معلمان مورد هدف قرار می گیرند.
بلوچ ها از سوی افغانستان و آمریکا حمایت میشوند، این ابرقدرت یک بازی بهره وری دو گانه را، همچنین با ارتش پاکستان و سازمان اطلاعات نظامی این کشور، بازی می کند، آئی ایس آئی (سازمان اطلاعات و اینتلجنتس سرویس، وابسته به ارتش پاکستان) از کمک های آمریکا بهره مند است، اما آنها (ارتش و آئی آیس آئی و نیرهای مسلح پاکستان) در پاسخ به شورشهای بلوچ ها با خشونت وحشیانه برخورد می کنند.
مبارزان استقلال طلب بلوچ و هواداران سیاسی آنان، ربوده و شکنجه و به قتل رسیده و بدن مثله شده و بیجان آنها به دور در گوشه ای انداخته میشود، دیده بان حقوق بشر و سازمان عفو بین الملل گزارش داده اند، هر دو طرف مرتکب جنایات شدند، همین گزارش نیز باعث شد که دروازه کشور به روی اینها (گزارشگران دیده بان حقوق بشر و سازمان عفو بین الملل) بسته شد.
چطور، سوئیس برای وی ویزا صادر کرده؟
رئیس براه اندازی موج خشونت های اخیر بر علیه دولت مرکزی از قرار معلوم براهمدغ بـُـگـٹـی بوده؛ این را پاکستان می گوید.
اما چطور سوئیس برای یک فرد که فراری تحت تعقیب است، ویزا صادر نموده است؟ هیچ بیانی از سوی وزارت خارجه سوئیس در این زمینه منتشر نشده است. اما در این حوزه، دو حدس و امکان وجود دارد، اول اینکه آدم (مقامات سوئیسی) نمی دانسته که چه کسی را اجازه می دهند وارد کشور شود، دوم یا اینکه آدم (مقامات سوئیسی) می دانسته و عمدا می خواسته اند، برای رفع یک مسئله بین المللی، یاری رسانی نمایند، بدون اینکه درخواست آئی ایس آئی را در نظر بگیرند و یا تسلیم آن شوند.
بدون چشم پوشی آئی ایس آئی برای بـُـگـٹـی احتمالا ممکن نبود، او به سوئیس بیاید، این یک معامله بین پاکستان و ایالات متحده و احتمالا دیگر کشورهایی است، با وجود همه شگفت آور است این موضوع، وقتیکه آشکار شد که بـُـگـٹـی در کجا بسر می برد. این امر منجر به واکنش تند پاکستان باید می شد، اگر بر خلاف اراده آنان این جریان صورت گرفته بود؛ این سخن را یک مخبر روزنامه "زئت" با مخاطبین در محافل اطلاعاتی که منطقه را نیز خوب می شناسد، به میان آورد، برای نشان دادن امور، وی (خبرنگار روزنامه) می گوید "هرگز هیچ ماموری از آئی ایس آئی تا به اکنون، برای داد و فریاد نمودن در سفارت سوئیس، در اسلام آباد، پایش را بر روی فرش محل آن سفارت، نگذاشته است.
حتی در پاکستان نسبتا حالت آرام باقی ماند، در اواخر ماه مارس روزنامه تریبون اکسپرس وابسته به طرفدار دولت، وضعیت را چنین عنوان کرد. به احتمال بسیار پاکستان مخالف ارایه درخواست پناهندگی بـُـگـٹـی است، اما از سوی دیگر آدم (پاکستان) راضی بود که وی از سوئیس، دیگر نمی تواند منبع انرژیی برای شورش بلوچ ها باشد، بدین دلیل به درخواست استرداد وقعی (از سوی سوئیس) گذاشته نشد.
بی سر و صدا و آرام دور از خانه خود در شهر بیطرف ژنو، آیا می شود این را یک امتیاز دانست، حال نباید بیشتر خود را در جنجال پولی پاکستان گیرودار نمود، به خصوص زمانی که بحث آزادی دو گروگان اسیر سوئیسی موضوع باشد، بـُـگـٹـی در این بازی نقش برجسته ای میباشد.
براهمدغ بـُـگـٹـی در ژنو-سوئیس
به گفته همقطاران وی، او با مقامات سازمان ملل در ژنو و مقامات رسمی سوئیس دیدار داشته، آیا وی بیهوده تلاش می کند "مهم این است که درخواست پناهندگی من مورد قبول واقع خواهد گردید، در حال حاضر موضوع زنده ماندن می باشد؛ این سخن را بـُـگـٹـی می گوید"
تنها بعد از پایان ماه آگست، وی با نیویورک تایمز نکات بسیاری را به تصویر کشید، و سر و صدای دولت پاکستان را در آورد، یک سخنگوی دولت پاکستان در یک مقاله ایی در روزنامه "داون" می گوید؛ ما از دولت سوئیس استرداد بـُـگـٹـی را درخواست کردیم، اما در "برن" کسی از این موضوع خبر ندارد.
اما "بـُـگـٹـی" کیست؟ فرد مورد سخن بر روی مبل قرار می گیرد و یک جرعه از قهوه اسپرسو خودش می نوشد "بله شورشی بـُـگـٹـی (ازطایفه ها تشکیل دهنده قبیله بزرگ بـُـگـٹـی)  وجود دارد، اما من با آنها ارتباطی ندارم. او یک رهبر سیاسی و رئیس حزب جمهوریخواه بلوچ بود.
اکنون این مورد ساده به نظر نمی آید، اگر چه کارشناسان استراتژیک مانند "آلبرت اشتال" که می گوید " بـُـگـٹـی یک تروریست نیست" یا که "جورج لئفور" می گوید "دستان بـُـگـٹـی به خون آلوده نیست" کسانی که در روزنامه "له تمپس" چاپ غرب سوئیس، از وی حمایت کردند.
یک مخبر روزنامه "زائت" می گوید " بـُـگـٹـی در اوایل در سوءقصدها دست داشته، در اسناد ویکی لیکس، وابسته به قونصل آمریکا در کراچی آمده است "حزب جمهوریخواه بلوچ بمانند یک دستِ ارتش جمهوریخواه بلوچ است، احتمالا هر دو گروه بدست براهمدغ رهبری و هدایت می شوند، یکسال پیش در یک گفتگوی تلفنی با "گاردین" بـُـگـٹـی گفته است "ما می خواهیم که مسئله از طریق سیاسی حل شود، هیچ کس نمی خواهد دست به اسلحه ببرد، اما با توجه به آنچه که رخ می دهد، این رویدادها و رخدادها مقاومت مسلحانه را، الزامی و ضروری و حتی جبّری می سازد".
براهمدغ نیز در آنجا حضور داشته است، وقتی که قبیله وی، که بیش از 13.000 کیلومتر مربع اراضی که در آن 150.000 نفر اسکان دارد، با مالکیت دارایی مالی به مبلغ 40 تا 50 میلیون دلار، در تابستان 2005 سوگند انتقام گیری را بجا آوردند، در آن هنگام در گفتگو با روزنامه اکونومیست، پدر بزرگ سالخورده وی "نواب اکبر بـُـگـٹـی" گفت "بسیار بهتر است به کوه بزنیم از اینکه در تختخواب و در بستر بمیریم"
از"سوسو زننده قدیمی" ژان ژاک روسو، که به بلوچی ترجمه شده. در سال 1953 میلادی وی (شهید نواب اکبر بـُـگـٹـی) در تاجگذاری ملکه الیزابت دوم (ملکه کنونی انگلستان) حضور داشته، و در سن 29 سالگی سمت وزیر دفاع پاکستان را در مدت کوتاهی بدست داشته، اما یک شبه به یک مبارز مقاومت تبدیل شد.
براهمدغ بـُـگـٹـی در مورد ریشه های تاریخی قوم (ملت بلوچ) خود در بین النهرین باستان و مادها، ایرانیان و اسکندر کبیر و استعمار بریتانیا، می گوید، تا بالاخره به ژانویه 2005 میرسد.
در ژانویه 2005، دکتر شازیه خالد بلوچ، از سوی یک کاپیتان ارتش پاکستان، مورد تجاوز قرار گرفت، این روخداد آنچه اتفاق افتاد، خشم بلوچ ها را مشتعل کرد، مبارزان و رزمجویان متعهد به قبیله و طایفه های بـُـگـٹـی، حملات به نیروهای امنیتی و خطوط لوله گاز در سراسر پاکستان را اعمال کردند، تا بدین صورت گازرسانی به مناطق پاکستان را مختل کنند، در این زمینه ارتش پاکستان همان کاری که همیشه در چنین مواقعی انجام می دهد، به سرکوب و کشتار بلوچ ها دست یازید.
در 17 ماه مارس 2005 حمله نیروهای ارتش، تحت عنوان "حمله دره صحرا" به قلعه دیره بـُـگـٹـی حمله بردند، نتایج آن حمله 57 نفر کشته و بسیاری از آن کشته شدگان را زنان و بچه ها شامل بودند، گلوله ها ارتش پاکستان با انحرافی که بر هدف داشتند، نتوانستند به محل "ستاد قبیله بـُـگـٹـی" به جایی که براهمدغ بـُـگـٹـی در آنجا حضور داشت، برخورد کنند. در روز بعد ارتش به ظاهر معذرت خواهی نمود.
بـُـگـٹـی جوان می گوید؛ جلسات متعددی در باب این مقوله بین ارتش و سران قبیله های بلوچ صورت گرفت. در ضمن پرویز مشرف رئیس جمهور وقت، که تا آنزمان به روی زین قدرت نشسته بود، با سخنانش فضای مابین طرفین را پیچیده تر و در باره نواب اکبر بـُـگـٹـی اظهارات زهرآگین می نمود، وی (مشرف) می گفت؛ چه کسی به او (نواب اکبر بـُـگـٹـی) این قدرت و مسئولیت را داده که از جانب بلوچستان صحبت کند (در صورتی که نواب اکبر بـُـگـٹـی در همانحال که یک فرد بلوچ بود، نیز یک ریش سفید و رئیس قبیله چند ده هزار نفری از طایفه های تشکیل دهنده قبیله بـُـگـٹـی بود) برای پرویز مشرف، آن مرد سالخورده کلید و نیز در همانحال مانع، بزرگترین منبع گاز طبیعی، در پاکستان بود.
پیاده روی به سوی افغانستان
وضعیت تشدید شد، زمانیکه رزم آوران مبارز بلوچ با بکارگیری راکت انداز به یک حوزه انتخاباتی پرویز مشرف حمله کردند، در 17 دسمبر 2005 ارتش مجددا به دیره بـُـگـٹـی حمله برد و آنجا را گلوله باران نمود، با این هجوم و کشتاری که ارتش پاکستان براه انداخته بود، نواب اکبر بـُـگـٹـی 80 ساله را مجبور کرد که با همراه نوه مورد علاقه خودش، که بعد از مرگ پدر نوه اش، او در نزد وی بزرگ شده بود، راهی کوه ها شود، شکار کردن انسانها آغاز شد.
در پایان آگست 2006  گروههای متعلق به ارتش پاکستان به جستجوی پناهگاه آنان در کوهها پرداختند، سه کیلومتر دورتر از پناهگاه ی پدر بزرگش، براهمدغ بـُـگـٹـی شاهد بود که چگونه آن فاجعه روی داد، در ساعت 6 صبح 4 جت جنگنده در افق ظاهر شدند، و در 50 متری وی نیز بمب های شلیک شده ارتش فرود می آمدند.
بر اثر بمباران استراحتگاه شبانه آنها و کامپیوتر لپ تاپ و پاسپورت وی نیز نابود شدند، تا به امروز وی از گوش راست مشکل شنوایی دارد و از گوش راستش نمی تواند صدایی را بشنود، وی در بین گفتگو، دوباره و باز دوباره باید به میزی که قهوه بر رویش گذاشته شده است، جهت واضح شنیدن سخنان موضوعِ گفتگو، به سوی میز به جلو لّم دهد.
هلیکوپترها در امتداد پشته کوه در حال پرواز بودند، آنها سربازان چترباز را پیاده می کردند تا در منطقه به جستجو بپردازند "تلفن ماهواره ای به ما خیانت کرد" این را براهمدغ بـُـگـٹـی می گوید؛ من به پدربزرگم گفتم، که این تلفن ماهواره ای را خاموش نماید، اما وی از انجام این کار خودداری کرد. در سومین روز حمله ارتشیان، در 26 آگست دولت پاکستان مرگ بـُـگـٹـی سالخورده را بهمراه 32 تن دیگر از همرزمانش اعلام نمود.  
شهید نواب شهباز اکبرخان بـُـگـٹـی به همراه افراد قبیله
 در ایالت بلوچستان اشغال شده بدست پاکستان (عکس آرشیو)
بـُـگـٹـی با آرامی به شرح داستان خود میپردازد، حتی یکبار هم نگاه عصبی بر چهره این متقاضی پناهندگی عیان نمی شد، حتی وی نیز به  تئوری توطئه در زمینه خودش باور ندارد. بعد از مرگِ پدربزرگ، نوه به همراه مبارزان بازمانده و با کمک رهبران محلی به مدت 19 روز پای پیاده برای رسیدن به افغانستان راه پیمودند، از آن محل وی خانواده خودش را فرا خواند، در ابتدا آنها در قندهار اسکان یافتند، بعد از آن در کابل سکنی گزیدند، جایی که وی تقریبا هر سه ماه مجبور بود، مکان زندگیش را تغییر دهد، وی هر دو هفته شماره تلفن همراه خودش را تغییر میداد.
در زمانهای مختلف، گروه طالبان و القاعده تلاش کردند وی را به قتل برسانند، یکبار که آشکار شد سازمان "آئی آیس آئی" پاکستان به یک  خبرنگار افغانی بنام "نواب مومند" 800.000 دلار پول داده و از وی خواسته بوده، از طریق انفجار انتحاری خود، به کشتن براهمدغ، دست بزند، اما آن مرد خبرنگار افغانی، این پیشنهاد آئی آیس آئی را رد می کند.
یکبار درمحله "وزیر اکبرخان" در منطقه اعیان نشین کابل، یک اتومبیل که در آن به هدف بقتل رساندن بـُـگـٹـی بمب جاگذاری شده بود، منفجر شد، اما وی همیشه به دلیل هشدارهایی که می گرفت، جان سالم به در برده، وی میگوید "رئیس سازمان اطلاعات افغانستان برای من بسان یک برادر میماند"
سوئیس، از بـُـگـٹـی چه میدانسته، وقتی که برای وی ویزا صادر کرده است؟
اما به تدریج فشار پاکستان بر همسایه اش افغانستان افزایش یافت، مشرف و سازمانهای اطلاعاتی اش، به هر قیمتی که میشد خواستار دستگیری بـُـگـٹـی بودند، یک خودی (عوامل حکومت پاکستان) می گوید "وی به مثابه یک دندان فاسد میماند در بین روابط پاکستان و آمریکا.
در 24 فوریه 2010  تصمیم سرنوشت وی گرفته شد، باز دوباره به نفع او، رئیس سازمان "اف بی آی" رابرت مولر با وزرای کشور افغانستان و پاکستان به جهت گفتگو در اسلام آباد دیدار کرد، آنها در مورد یک معامله در باب ملا "برادر" یکی از رهبران طالبان که در شهر لاهور- پاکستان در زندان بسر میبرد، صحبت کردند، ایالات متحده برای بدست آوردن ملا برادر، سخت تلاش می کرد.
سفیر ایالات متحده آمریکا در اسلام آباد توصیه کرده بود که "ما بایستی یک نوع معامله ملا "برادر" را در مقابل "بـُـگـٹـی" متصور کنیم. در نظر بگیریم و تصور کنیم که "براهمدغ بـُـگـٹـی" به مثابه یک مقوله ای مینمود که در دستان آمریکا به گرو افتاده بود، اما آنها (آمریکائیان) در این حوزه عمل تردید داشتند و از انجام این بده بستان امتناع می ورزیدند.
زیرا ایالات متحده خودش به بلوچستان، که دومین مدخل برای رساندن ادوات و تجهیزاتی که آمریکا در افغانستان به آنها احتیاج دارد از مسیر ایالت بلوچستان میگذرند. با توجه به اطلاعات ارائه شده توسط روزنامه گاردین، سازمان سیا، با در دسترس داشتن یک فرودگاه، از آن جا (در ایالت بلوچستان از فرودگاهی، بنام، فرودگاه شمسی) با پرواز و فرود آوردن هواپیبما های بدون سرنشین خود، برای استفاده در سرکوب کردن طالبان و القاعده در مناطق قبیله نشین را به مورد اجرا می گذارد، به همین دلیل معامله تعویض نمودن منتفی میشود، ولی با وجود همه اینها، این رهبر بلوچ مجبور شد از منطقه هندوکش خارج گردد.
دو ساعت در هتل لوکس در ژنو سپری شد "شما نمی خواهید برای صرف ناهار بمانید؟ "بـُـگـٹـی این سوال را پرسید، ما سالاد سزار و ساندویچ باشگاهی (کلوب ساندویچ) سفارش دادیم. بـُـگـٹـی ادعا دارد، که آگاهی از این توطئه های گذشته، برای آشکارنمودن حقیقت درسی است که او را آگاه تر ساخته، با وجود این، وی با کمیساریای عالی سازمان ملل تماس گرفت "ما مجبور شدیم از کابل خارج شویم، وضعیت به صورت بسیار خطرناکی تبدیل شده بود، با کمک چنین مواجبی در نهایت خود را به سوئیس رساند و تا به امروز با احتیاط زندگی میکند.
کمیساریای عالی سازمان ملل می گوید؛ اصلا ربطی بر موضوع وجود ندارد، که ما می خواستیم وی را به ایرلند منتقل کرده و ببریم، همچنین فرانسه و نروژ محل مورد بحث بودند، این طرح ها با شکست مواجه شدند. در شهر "برن" شورای خارجی، وابسته به وزارت خارجه سوئیس، در خصوص صدور ویزا برای وی، مایل نیست در باب موردی که به افراد خاص مرتبط هستند، تفسیری و بیانی منتشر کند.
واضع است که بـُـگـٹـی در اکتوبر 2010 در دُبی به احتمال بسیار، با در دست داشتن یک پاسپورت جعلی افغانستانی به کنسولگری سوئیس مراجعه کرده، و به وی ویزای توریستی اهدا شده، او در ژنو بعد از ورود با وکیل خود ملاقات نمود و در مورد وضعیت، خودش را مطلع ساخت، بعد دو بار حداقل، وی از اینجا به دُبی بازگشته، بار اول در بهار 2011 بود که وی خانواده خودش را به ژنو آورد.
در اینجا در ژنو در تبعید، او در حال حاضر خود را یک سیاستمدار میانه رو معرفی می کند. ترس؟ نه ابدا در سوئیس. اگر چه بعضی اوقات چنین احساس میکند که پاکستانی ها به دنبال و تعقیب وی هستند. چند روز پیش در رسانه ها پاکستان گزارش شد که حکم جلب و دستگیری رئیس جمهور سابق پاکستان پرویز مشرف به اتهام قتل نواب اکبر بـُـگـٹـی سالخورده صادر شده است، ملتی (ملت پاکستان) که مردی را مورد پیگرد و حکم جلب قرار داده اند که وی بدترین دشمن آنها (پاکستان) را از بین برد.
"بـُـگـٹـی" نوه، در رویای رسیدن به یک آینده صلح آمیز است "من مایلم و می خواهم مثل دُبی با کار بر چیزهایی مانند مستغلات و املاک و امثالهم مشغول بشوم" رهبر شورشی به عنوان یک واسطه.
اما چنین نگرش میانه رویی می تواند، در سرزمینش بلوچستان به کاهش همگرایی و طرفداری جوانان بلوچ نسبت به وی بینجامد، فقط پاکستانی ها مورد تنفر نیستند، حتی خود نخبگان (نخبگان بلوچ) که در کراچی و دُبی و یا در لندن، یک زندگی شیرین لوکس را سپری میکنند، با برخوردار بودن از چنین اوصافی، آدم می تواند هشدار دهد، مبنی بر اینکه، شیوه رادیکالیزه و افراط گرایی شدن جوانان را به صورت متفاوتی درک کنیم، یعنی ترس از دست دادن نفاست خویش.
(اصل این مقاله در سایت اینترنتی "زائت" آلمانی زبان به قلم "ماتی آس داوم" بتاریخ 3.11.2011 منتشر شده است)
Von Matthias Daum
(جهت شنیدن و مشاهده کردن مصاحبه براهمدغ بـُـگـٹـی، با یک رسانه سوئیسی، که به زبان آلمانی، که در یک برنامه از شبکه تلویزیون سوئیس پخش شد، به سایت آدرس اینترنتی ذکر شده ذیل مراجعه نمائید)
واژه ها و جملات داخل پرانتز( ) در این مطلب از مترجم میباشند.
برگردان، از آلمانی به فارسی از؛ ح د سدیچ
شنبه 17 دسامبر 2011

Mittwoch, 16. November 2011

وی برای ساخت بمب اتمی به ایران یاری رسانده است


       Wjatscheslaw Danilenko:
der Russe verfügt über Wissen mit viel Sprengkraft. (ZVG

احمدی نژاد ممکن است به زودی بمب اتمی بسازد. در این مسیر و هدف، ایران را این دانشمند بازنشسته روسیه "ویاچسلاو دانیلینکو" 76 ساله کمک و یاری رسانده است.
چند روزی است که در مطبوعات بین المللی از وی، به نام کسی که از دانشمندان هسته ای "اتحاد جماهیر شوروی" بوده، سخنئ بمیان است، او به طور قابل توجهی به ساخت بمب اتم به ایران کمک کرده است.
آنچه در این داستان تصور می شود، برخاسته چون دوران جنگ سرد تاریخ، به نظر می رسد.
این هفته دیده بان آژانس بین المللی انرژی هسته ای سازمان ملل متحد، آخرین گزارش خود را در مورد برنامه هسته ای ایران منتشر کرد. در گزارش آمده است، ایران به زودی می تواند بمب اتمی بسازد، واکنش ها در اینمورد بسیار تند و تیز بودند.
اسرائیل علنا در مورد حمله به ایران دارد مباحثه می کند، ایالات متحده در نظر دارد "تحریم های فلج کننده" علیه ایران وضع نماید، در این کشاکش آژانس بین المللی انرژی اتمی بنابر اطلاعاتی که از متخصصین خارجی بدست آورده است، اعلام کرده که دانشمندان و کارشناسان خارجی، به ایران برای ساختن کلاهک های هسته ای، کمک های قابل توجهی نموده اند.
در این باب، روزنامه واشنگتن پست بر اسم مردی بنام "ویاچسلاو دانیلینکو" اشاره دارد، این رسانه وی را پدر بمب اتمی ایران می داند.
این بازنشسته با نشاط روسی ، که در حال حاضر زندگی، در مسکو سکونت دارد، از خود دفاع می کند و میگوید {من یک دانشمند هسته ای هستم، اما نه یکی از طراحان برنامه های هسته ای ایران} وی به دلیل محرمانه بودن مفاد قرارداد کاری خود با ایران حاضر نیست در این مورد بیشتر اظهارنظر کند
نگرانی هایی در مورد پیشینه علمی و شغلی دانیلینکو
در حقیقت، دانیلینکو از سالهای 1996 تا 2002 میلادی در مرکز پژوهش های فیزیکی ایران در زمینه "نانو الماس" شاغل بوده، این حوزه با علم هسته ای چندان مرتبط نیست، از نانو الماس در انجام کارهای صنعتی استفاده می شود ، برای مثال ، در پوشش عینک، لنز و یا سطوح بیرونی کامپیوتر کاربرد دارد.
با این حال او در زمینه انفجاری تخصص،استاد هست، برای  بدست آوردن "نانو الماس" مخازن بزرگ انفجاری با دقت بالا بکار گرفته میشوند. این همان موردی است که مسئولان انرژی اتمی را نگران ساخته. اما شاید استفاده بهره بردن دانیلینکو از دانش مواد منفجره، نفوذ وی، در حوزه ساخت کلاهک های هسته ای ایران به هدف منحرف ساختن پروژه "نانو الماس" بوده باشد.
با توجه نمودن به پیشینه شغلی دانیلینکو، نگرانی آژانس هسته ای سازمان ملل متحد شدت می یابد، در زمان اتحاد جماهیر شوروی سابق، او در اعماق یک شهرء بسته زندگی میکرده، وی در دومین مرکز هسته ای این کشور تحت نام "ک ک کرئفنیکف" که یکی از مراکز اولیه اولین تولید بمب اتم بود، مشغول بکار بوده است.
دانش علمی دانیلینکو در زمینه انفجار قدرت مواد منفجره است، این حوزه علمی برای وی به مانند یک سرگرمی میماند، در سالهای 1990 از این دانشش بهره برد، او به کشور اکرّاین مهاجرت نمود و پاسپورت اوکرّاینی نیز دریافت کرد، وی در اکرّاین به ریاست کنسرسیوم "نانو گروپ" رسید.
در نهایت وی به منظور توسعه صنعت نانو الماس به ایران میرود، آنچنان که خود او می گوید، بازگشت به روسیه درگیر، برای یک بازنشسته هوشمندانه نیست، وی از یک کنفرانس به کنفرانس دیگری در تحرک است. سال گذشته در یک کنفرانس علمی در مونیخ- آلمان شرکت داشته.
"یک نجیب زاده واقعی"
من بسیار به دانیلینکو احترام قائلم، او یک نجیب زاده واقعی و بسیار پرکشش است، این سخن را "آی جی اوساوا" رئيس مرکز تحقیقات بخش نانو کربن در ناگانو ژاپن می گوید، من تصور نمی کنم، که دانیلینکو نمی دانسته، در راه رسیدن بمب اتمی به چه کسانی کمک کرده است.
دو امکان وجود دارد، اول آیا ایران از دانیلینکو به عنوان یک ابزار بهره گرفته، یا گر نه گزارش آژانس اتمی به شدت اغراق آمیز است، خبر وجود داشتن شغل و مشغول بودن وی در ایران، قطعی است.
اما آنچه که نگران کننده است و خبر خوبی نیست، پیشرفت مداوم تکنولوژی هسته ای احمدی نژاد است.
برگردان از آلمانی به فارسی؛ ح د سدیچ
TEHERAN - Ahmadinedschad kann bald Atombomben bauen. Dazu hat auch der russische Rentner Wjatscheslaw Danilenko (76) beigetragen
Von Ann Guenter
http://www.blick.ch/news/ausland/er-half-dem-iran-beim-bau-der-atombombe-187106


Er half dem Iran beim Bau der Atombombe
TEHERAN - Ahmadinedschad kann bald Atombomben bauen. Dazu hat auch der russische Rentner Wjatscheslaw Danilenko (76) beigetragen
Seit einigen Tagen geistert sein Name durch die internationale Presse: Wjatscheslaw Danilenko, der «sowjetische Nuklearforscher», der dem Iran massgeblich beim Atombombenbauen geholfen haben soll. Was ist dran an der Geschichte, die klingt, als komme sie aus dem tiefsten Kalten Krieg?

Diese Woche hat die Uno-Atombehörde IAEA ihren neusten Bericht über das iranische Atomprogramm veröffentlicht. Der Iran könne bald Atombomben bauen, hiess es darin – die Reaktionen darauf waren scharf.

Israel debattiert öffentlich einen Angriff auf den Iran, die USA erwägen «lähmende Sanktionen» gegen das Land. Mitten im Trubel: der «ausländische Experte», der dem IAEA-Bericht zufolge entscheidend zur Konstruktion von iranischen Atomsprengköpfen beigetragen haben soll. Die «Washington Post» machte den Mann namentlich aus – und Wjatscheslaw Danilenko zum «Vater der iranischen Atombombe».

Danilenko, der rüstige russische Rentner, der heute zurückgezogen bei Moskau wohnt, wehrt sich: «Ich bin kein Nuklearwissenschaftler und auch nicht der Begründer des iranischen Atomprogramms.»

Mehr will er nicht sagen, darf es wegen der Verschwiegenheitsklausel in seinem Arbeitsvertrag mit dem Iran auch nicht.

Sorgen wegen Danilenkos Vergangenheit
Tatsächlich arbeitete Danilenko von 1996 bis 2002 am Iranischen Forschungszentrum für Physik – auf dem Gebiet der Nanodiamanten. Mit Atomwissenschaft hat dies wenig zu tun: Nanodiamanten werden industriell genutzt, zum Beispiel in der Beschichtung von Brillen, Linsen oder PC-Oberflächen.

Und doch: Sein Fachgebiet macht Danilenko zum Supersprengmeister. Denn Nanodiamanten werden durch hochpräzise Detonationen und in riesigen Sprengtanks gewonnen. Das ist es, was der Atombehörde Sorgen macht: Dass Danilenkos Spreng-Wissen in die Konstruktion von iranischen Atomsprengköpfen einfloss – und Detonationsbehälter für Nanodiamanten vom Iran zweckentfremdet wurden.

Die Sorge der Uno-Atombehörde verstärkte sich angesichts Danilenkos Vergangenheit: In tiefsten Sowjetzeiten lebte er in der geschlossenen Stadt Sneschinsk. Hier arbeitete er am zweitgrössten Atomforschungszentrum des Landes – unter K. K. Krupnikow, einer der «experimentellen Väter der sowjetischen Atombombe».

Danilenko sammelte hier Wissen mit viel Sprengkraft. Doch Nanodiamanten wurden zu seinem Steckenpferd. Davon profitierte Danilenko anfangs der 90er-Jahre. Er ging in die Ukraine, hatte zeitweise einen ukrainischen Pass und wurde Chef der Firma «Nanogroup». Schliesslich ging er in den Iran, um dort die Nanodiamanten-Industrie zu entwickeln, wie er selbst sagt. Zurück in Russland rastet der rüstige Renter nicht: Danilenko jagt von einer Konferenz zur nächsten. Letztes Jahr besuchte er eine Wissenschaftstagung in München.

«Ein wahrer Gentleman»
«Ich habe grössten Respekt vor Danilenko. Er ist ein wahrer Gentleman und sehr umgänglich», sagt Eiji Osawa, Präsident des Forschungszentrums für Nanokarbon im japanischen Nagano. Osawa kann sich nicht vorstellen, dass Danilenko jemandem bei der Weiterentwicklung einer Atombombe geholfen haben soll.

Es bleiben zwei Möglichkeiten: Der Iran hat Danilenko instrumentalisiert. Oder der Bericht der Atombehörde übertreibt masslos, wenn es um Danilenkos Arbeit im Iran geht. Sicher ist: Ahmadinedschad macht stetig Fortschritte in der Atomwaffentechnik. Und das ist keine gute Nachricht.

Dienstag, 8. November 2011

Die Belutschen

Zwangsweise geteilt

Sie sind ein sehr altes Volk, dessen Geschichte etwa 2000 Jahre in die Vergangenheit zurück reicht. Viele Belutschen bezeichnen Syrien als die Heimat ihrer Vorfahren. Die Verwandtschaft ihrer Sprache mit dem Kurdischen deutet aber auch auf Ursprünge im Nordwest-Iran hin. Die Karte zeigt das Gebiet, wo dieses Volk heute beheimatet ist. Es fällt auf, dass es sich über drei Länder erstreckt: Pakistan, Iran und Afghanistan. Diese Teilung bringt bis heute viel Leid über das Volk.

Überleben nicht gesichert

Die Belutschen besiedeln ein bergiges Hochland, wo die Niederschläge kärglich und unsicher sind. Diese unwirtlichen Gebiete erlauben nur an einigen wenigen Orten sesshaften Ackerbau. Deshalb leben die meisten von ihnen als Nomaden von der Viehzucht. Mit Teppichweben wird traditionell ein zusätzliches Einkommen erzielt. Diese anstrengende und langwierige Arbeit wird vor allem von Mädchen geleistet.
Die harten wirtschaftlichen Bedingungen der Heimat trieben viele Belutschen dazu in Industriegebiete abzuwandern. So lebt heute eine Million in Karachi, der größten Stadt Pakistans und in mehreren Golfstaaten gibt es größere Kolonien von Belutschen.

Keine Zukunft

Die harten Lebensbedingungen der Heimat formten aus den Belutschen ein Volk, das berühmt wurde für seine Ausdauer und Zähigkeit, seine Tapferkeit und seinen Unabhängigkeitswillen. Das mussten auch die Briten erfahren, als sie während der Kolonialzeit mit ihnen in Konflikt gerieten. Doch der Traum vom unabhängigen Belutschistan hat sich nicht erfüllt. Im Gegenteil, die Belutschen sind heute wirtschaftlich und politisch an den Rand gedrängt, und ihre Stammesführer sind zerstritten. Junge Belutschen, deren Wunsch nach Arbeit und Karriere oft an der hohen Arbeitslosigkeit scheitert, fliehen in die Heroinsucht.

Man schätzt, dass es etwa fünf Millionen Belutschen gibt. Von Ausnahmen abgesehen sind sie alle Muslime sunnitischer Richtung. Doch ihr tägliches Leben wird auch noch von anderen Einflüssen geprägt: Animismus, Aberglaube (z.B. Glaube an den bösen Blick), politische Ideologien und Säkularismus. Christen gibt es nur ganz wenige unter ihnen.

Erste Anfänge

Die christliche Missionsarbeit unter den Belutschen steckt noch in den Anfängen. Uns sind nur drei Orte bekannt, wo sie mit dem Evangelium erreicht werden: In Karachi und in den Golf-Staaten. Die Arbeit wird dadurch erschwert, dass ihre Sprache mehrere stark unterschiedliche Dialekte aufweist. Das Neue Testament, das in einen der Dialekte übersetzt ist, kann deshalb nur eingeschränkt verwendet werden - abgesehen davon können viele Belutschen leider auch nicht lesen.

Belutschi Gedicht

„Die Festungen der Belutschen sind ihre Berge,
Ihre Scheunen sind die unwegsamen Felsklüfte,
Berggipfel sind besser für sie als Armeen,
Die Höhen sind ihre Freunde,
Ihre Erfrischung kommt von sprudelnden Quellen,
Das Blatt der Zwergpalme ihr Kelch,
Das Dorngestrüpp ihr Bett,
Der harte Boden ihr Kissen ...“

Sonntag, 23. Oktober 2011

با اعتبار اهل تسنن و بلوچ، به کام حکومت ولایت فقیه / قسمت سوم و پایانی

4- تضاد در اخلاق و تناقض در سخنان و دروغ گویی در نظام ایران


مدیر و صاحب سایت اینترنتی "استون" در تازه ترین مقاله خودش که با عنوان "سخنان اوباما، درس آموزنده ای برای اپوزیسیون! " منتشر کرده است، وی در آغاز مقاله اش از جهانی پیشرو و پر از خلاقیت امروز و ملت های متمدنی که هزاران ابتکار می آفرینند و هر دمان دانشی جدید به جهان تشنه، پویا و سیال تزریق می کنند سخن رانده
http://estoun.blogfa.com/post-376.aspx

اما وی از آوردن نام یکی از این ملت های متمدن که بنا به گفته وی هزاران ابتکار را می آفرینند خودداری میکند، وی در همان چند سطر ابتدای مقاله اش اپوزیسیون ایران را به آویخته شدن بر ریسمان، به قول خودش، کهنه و پوسیده غرب متهم می کند.
اگر وی، کشور ما ایران و رژیم جمهوری اسلامی را در مجموعه ی آن جهان پیشرو و ملت های متمدن (به قول وی) که هزاران ابتکار را خلق می کنند، جا میدهد، باید گفت که وی از وضعیت ایران آگاه است، زیرا وی نیک می داند اما حق ندارد اظهار کند و بگوید، که در ایران نه خلاقیت ارزشی دارد و نه دولت به آن وقعی می نهد، و نه دولت ایران در قالب دولت های ابتکارآفرین جا می گیرد!

آن گروه از کشورهایی که دولتمردانشان برای پیشرو شدن در زمینه ابتکارآفرینی علمی و فرهنگی و اجتماعی و صنعتی تلاش می کنند، بیشترینشان کشورهای غربی هستند که وی (مدیر سایت استون) ریسمان آنها را کهنه و پوسیده میداند!

بسیار بجاست که راجع به ابتکارات و دانشهای جدید و خلاقیت های (دروغ و تهمت، بداخلاقی و حرف های بی حساب و کتاب و بی اعتمادی) جمهوری اسلامی از زبان حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی یکی از سران رده عالی مقامات رژیم بشنویم.

هاشمی رفسنجانی با ابراز نارضایتی از افول اخلاقیات در جامعه اسلامی ایران تأكید می کند و میگوید «آثار دروغ، تهمت، بداخلاقی و بی‌حساب و كتاب حرف زدن به سرعت در جامعه گسترش مییابد و مانند خوره پایه‌های اعتماد مردم را از بین میبرد»

http://www.ayandenews.com/news/37535/

سخنان احمدی نژاد سازمان ملل را به هم ریخت، احمدی نژاد رفته بود که سازمان ملل را به هم بریزد.


این عمل احمدی نژاد را سایت خبری تحلیلی بولتن معترف است، و در گزارش خود این سایت خبری مینویسد، احمدی نژاد با ایراد سخنانش سازمان ملل را به هم ریخت.
سخنانی که احمدی نژاد فقط برای صندلی های خالی ایراد کرد، وی آن صندلی های خالی را  با واژه «خانم ها و آقایان خطاب میکرد»!
احمدی نژاد را مانند آن لاتی میشود تشبیه کرد، که صاحب مِلک یک ساختمان، که مستاجرش به عنوان مثال فرض کنیم، مغازه خواروبار فروشی و یا یک رستوران باشد، مستاجر چند ماهی از پس پرداخت اجاره اش به صاحب ساختمان، برنیامده.
آنوقت صاحب مِلک، یک لات را ماموریت میدهد که برود آن مغازه خواربارفروشی فرضی مستاجرش را بهم بریزد، تا بعد مامورین بیایند و مغازه این مستاجرش را که نمی تواند اجاره ساختمان را پرداخت کند، را مهروموم کنند و ببندند.
اولا ساختمان سازمان ملل میراث جمهوری اسلامی نیست که شورای عمومی آن سازمان، از پس پرداختن استجاری به رژیم ایران برنیامده، دوم، آنچه که محمود احمدی نژاد در آنجا به هم ریخت آبرو و حثیت یک کشوری بود، که در طول تاریخ در میان کشورهای جهان سر و گردنی داشته است.
از یک چنین لات و اراذل اوباشی مانند احمدی نژاد جز به هم ریختن، عمل دیگری بر نمی آید، حاکمیت نیز مطمئن باشد احمدی نژاد نظم و ترتیب حکومت آخوندی را نیز به هم خواهد ریخت، شما بمانید و ببینید، جوجه ها را آخر پائیز می شمارند.

دشمن دانا بلندت می کند/ برزمینت می زند نادان دوست.

(بکار بردن واژه "لات" حمل بر بی ادبی بنده تلقی نشود، زیرا کسی که 10 تا 12 میلیون ایرانی را خس و خاشاک مینامد، مستحق خطاب شدن با چنین واژه ای است)

این نظام آخوندی که هر گناه و بیگناهی را به منافق و منحرف، فتنه گر و ضد انقلاب، وهابی و سلفی و غیره متهم میکند، کسانی چون محمود احمدی نژاد از ابتکاراتش بحساب می آیند!

http://ebrat.ir/?part=news&inc=news&id=35673

سفرهای سالانه رئیس جمهور به سازمان ملل هیچ دستاوری برای کشور نداشته، ایشان مدیریت ایران را سر و سامان بدهد، مدیریت جهان پیش کش! (قدرت الله علیخانی، نماینده مجلس شورای اسلامی)

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1419195

به گزارش خبرگزاری مهر، علی محمد آزاد استاندار سیستان و بلوچستان اظهار داشت: رئیس جمهور اسلامی ایران بخوبی در سفر به نیویورک با سخنرانی شجاعانه در صحن سازمان ملل گفتمان عدالت را به جهانیان نشان داد.


محمود احمدی نژاد در گفتگو با فرید ذکریا، از کارشناسان و مجریان برجسته شبکه تلویزیونی سی ان ان، در بخش سوال های " ایالات متحده و دیکتاتورها" می گوید «در ۲۵ سال گذشته هیچ مقام ارشد ایرانی به لیبی سفر نکرده و رییس جمهور لیبی هم سفری به ایران نداشته است»

پس این تصویر آیت الله خامنه ای در کنار سرهنگ قذافی که در آن پرچم حکومت آخوندی خودنمایی می کند چیست و از کجاست، یا اینکه آیت الله خامنه ای یک مقام ارشد ایرانی نیست!

 http://sahamnews.net/1390/07/108412/

احمدی نژاد همان شخصی است که با آیت الله جوادی آملی راجع به هاله نورش، در اولین سفرش به مجمع عمومی سازمان ملل در ایالات متحده سخن گفت، اما با وجود این، بعد وی سخنان خود را تکذیب کرد و اظهار داشت، که چنین حرفی نزده، اگر چه ویدیو کلیپ این گفتگوی وی با جوادی آملی وجود دارد.

http://www.youtube.com/watch?v=IbbQeZDbSMo&noredirect=1

http://www.youtube.com/watch?v=9-7wqIUkaO8&feature=related



5- بلوچستان از احقاق حقوق بنیادین مشروع تا استقلال به عنوان یک کشور مستقل
سیر حوادث، انقلاب ها و شورش ها، ناهمگونی های سیاسی و اجتماعی مرتبط با حقوق شهروندی انسانها در محدوده مرزهای یک کشور، مبارزات سیاسی و تلاش های مسلحانه و مدنی اقوام و ملت ها، تغییر و تحولات و دگرگونی های سیاسی، خصوصا در کشورهایی که دارای تعدد ملیت هستند، اما در آنجاها فقط یک ملت و یک زبان بر دیگر زبانها و ملیت ها ساکن آن کشور مستولی است و حکمرانی میکند، موجب شده اند در طول تاریخ که مرزهای جغرافیایی چنین کشورهایی، همیشه در حال تغییر باشند، ایران نیز در چنین قالبی می گنجد و در این حوزه استثناء نیست.
اگر روند مراحل سیاسی و مذهبی به همین منوال امروزی و فعلی، با تحقیر شمردن و توهین نمودن ملت بلوچ و نادیده گرفتن حقوق بنیادین شهروندی این بخش از مردمان، در سه کشوری که سرزمین مهاجرتی بلوچ ها بین آنها تقسیم شده است، ادامه یابد، جدایی بلوچستان از ایران و پاکستان و افغانستان اجتناب ناپذیر می نماید، خواه اگر من و ما (نوعی) بلوچ ایرانی هزاران بار بگوییم که ما و من، ایرانی و آریائی هستیم، و بپنداریم که وجود یک بلوچستان مستقل، به سرنوشت افغانستان و فلان و فلان کشور دچار میشود.
روزی نه روزی بلوچ ها از این سه کشور به هر قیمتی که باشد جدا خواهند شد، آزادی و حق و حقوق را هیچ حاکمیتی بر سینی نگذاشته و به مردمانش تقدیم نکرده، بلکه این مردمان بوده اند که با تلاشهای مداوم و پیگیر، آزادی و حقوق بنیادین خودشان را از حاکمیت های خودکامه گرفته اند.

در این دنیای قرن بیست و یکم، ملتی که نزدیک به 800 هزار کیلومتر مربع سرزمین را مالک است، بخواهد در یک کشوری که در آن براساس مذهب و دین و وابستگی زبانی و قومی، حقوق شهروندی تعیین و تکلیف میشود، شهروند درجه سوم در آن کشور باقی بماند، بسیار بعید بنظر میرسد.
اندیشیدن بدبینانه به آینده یی که در آن «آینده» مناطق اشغال شده سه گانه بلوچستان، دیگر جزئی از کشور ایران و پاکستان و افغانستان نباشند، خودِ این بدبینی گویای قضاوت نادرست زودهنگامی است که بلوچستان آزاد آینده را در قالب وضعیت امروز افغانستان ترسیم و پیش بینی می کنند، ماهیت جامعه بلوچستان با ماهیت جامعه افغانستان و عراق و ترکیه و پاکستان و ایران که تعدد ملیت دارند، بسیار متفاوت است.
نباید فراموش کرد، در بلوچستان آزاد و مستقلی که در آینده نزدیک و یا دورتر، شکل گرفتن و احیای آن اجتناب ناپذیر است، سرزمینی خواهد بود، که در آن نه 5 یا 6 قوم و ملیت و تنوع قومی و تعدد ملیت ها وجود نخواهد داشت، که هر یکی با زبان و ادبیات خودشان، مانند مردمان ایران و یا افغانستان و یا پاکستان و عراق و ترکیه فعلی، بلکه سرزمینی خواهد بود که در آن بیش از90 و یا 95 درصد مردمانش به یک زبان و ادبیات، زبان بلوچی تکلم و صحبت خواهند کرد، آن 5 یا 10 درصد مابقی، با گویش و زبان براهوئی و احتمالا فارسی و اردو و پشتون خواهند بود، بدینترتیب بلوچستان یک سرزمین یک ملیتی خواهد بود، امروز نیز چنین است و در آن تعدد ملیت ها وجود ندارد.
اگر تعلقداری و وابستگی نژادی و یا همزبانی و یا زندگی صدها ساله در کنار یکدیگر و همدیگر با وجود همه آن چالش هایی که حاکمیت دولت مرکزی برای غیرفارسها (بلوچ ها و کردها، لُرها و ترکمن ها، عرب ها و آذری ها در ایران) و غیر عرب ها (کردها و ترکمن ها در عراق) و غیر پنجابی ها (بلوچ ها و پشتون ها، سنّدی ها و هزاره ها و کالاشها در پاکستان)، و غیر ترکها (کردها و ارمنی ها و یونانی زبانان در ترکیه) و غیر پشتو ن ها و غیرفارسی دری زبان ها (بلوچ ها و پشه ای ها، ازبک ها و ترکمنها، نورستانی ها و پاميری ها، قیرغیزی ها و قزاقی ها و  ایغوری ها در افغانستان) اساس ملاک و معیار میبود و مانع می شد سرزمینی به استقلال نرسد.
پس نبایستی کشور اتریش وجود میداشت، باید این کشور بخشی از آلمان میبود یا بالعکس آلمان بخشی از این کشور، یا اینکه نباید کشور سوئیس وجود می داشت و این کشور بایستی بین 4 کشور فرانسه و ایتالیا، آلمان و اتریش تقسیم می شد، یا نبایستی کشور بلژیک وجود میداشت و بایستی این کشور نیز بین آلمان و فرانسه و هلند تقسیم می شد!
یا اینکه بایستی مردمان فارس زبان دری افغانستان و همچنین کشور تاجیکستان به ایران ملحق میشدند!
6- ملک عبدالله بالاخره در برابر زنان کم آورده.
با عرض معذرت پیشاپیش از خوانندگان گرامی، حاکمیت و عوامل نظام جمهوری اسلامی را میشود در واقع به الاغ وحشی (با احترام به الاغ های وحشی و اهلی) تشبیه کرد، زیرا اگر آدم پشت سر این رژیم راه بیفتد، این حاکمیت با سُم های خودش با لگد به آدم می کوبد، اگر آدم در جلوی این نظام راه برود، این حاکمیت آدم را با نیش های خودش گاز می گیرد!
اگر ملک عبدالله پادشاه عربستان سعودی چنین هدفی را اعلام نکرده بود، حکمرانان ایران از او بعنوان دیکتاتوری که در کشورش برای زنان هیچ حق و حقوقی قائل نمی شود، نام می برند.
اکنون که شاه عربستان اعلام کرده که زنان در 4 سال آینده حق خواهند داشت، رای بدهند و کاندید شوراهای محلی بشوند و در مجلس شورای ملی آن کشور، با اخذ رای عمومی شرکت نمایند، عوامل حکومت آخوندی حالا می گویند، که وی در برابر زنان کم آورده است!
http://www.bultannews.com/fa/news/60697/ملک-عبدالله-بالاخره-دربرابرزنان-کم-آورد
بسیار خُب، شما آخوندهای سوار بر گرّده ملت ایران مبادا گول بخورید و در مقابله با جریانات حق خواهی زنان ایران کم بیاورید و در سرکوب و زندانی و اعدامشان تعلل و سستی از خود نشان بدهید.
اگر چنین شود گور حکومت شما آخوند ها کنده شده، اگر چنین نیز نشود باز هم پای حکومت شما بر لب گورش است، نظام مستبد جمهوری اسلامی ایران را از سرنگونی گریزی نیست، دیر یا زود این اتفاق رخ خواهد داد، فردا اگر نه پس فردا امسال نه سال آینده خواهد بود، و تخت قدرتِ بساط آدمکشی و فتنه گری و آشوب طلبی این نظام برای همیشه، از خاک ایران برچیده خواهد شد.
حاکمان مستبد و خودکامه ایران نیز به چنان سرنوشتی دچار خواهند شد ،که "معمر محمد عبدالسلام آبو منیار القذافی" لیبیائی و قبل از آن صدام حسین عراقی به آن گرفتار گشتند، سیر تحولات دارد میرود تا بشار اسد سوری و علی عبدالله صالح یمنی را نیز به سوی چنین سرنوشت ناخوشایندی رهنمون شود.
نتیجه اینکه، حقوق انسانی همه ایرانیان، چه سنی و یا شیعه، زن و یا مرد مسلمان و یا غیرمسلمان، پیر و یا جوان و کودکان، بدون در نظر گرفتن این مختصات، در حوزه و قالب حقوق بشر جهانشمول می گنجند، دفاع کردن از حقوق انسانها نژاد و رنگ پوست و ملیت نمی شناسد و به کشوری نیز محدود نمی شود.

حاکمیت جمهوری اسلامی و سران سیاسی و نظامی و مذهبی اش، انقلاب و تحولات در کشورهای مصر و لیبی، تونس و بحرین، اردن و یمن و عربستان سعودی را نشانه ای، به قول خودشان از بیداری اسلامی و قیام این ملتها، برعلیه دولت های مستبد تلقی می کنند.
اما قیام خونین مردم سوریه بر علیه دیکتاتوری خانوادگی خاندان "اسد" که در طی این 7 ماه اخیر نزدیک به 3 هزار نفر از مردمان سوریه را به قتل رسانده است، را یک نوع تبانی از سوی دشمنان خارجی و داخلی ملت سوریه، به هدف ضربه زدن به کشور و مردمان آن بحساب می آورند و ملت بپاخاسته را تروریست، قلمداد می کنند!
دوگانگی در اخلاق سیاسی سیاستمدارانی مانند سران حاکمیت ایران، که هر عمل آنها با موارد دینی هم آمیخته (نه عرف سیاسی) باشد، خود از نفاق و عدم حُسن نیت و بی توجهی آنان، نسبت به مقوله حقوق انسانها یا همان حقوق بشر جانشمول، حکایت دارد.

به قلم؛ ح د سدیچ
شنبه 22 اکتبر 2011 مطابق با 30 مهرماه 1390
پایان