Sonntag, 16. November 2014

جنگ اقتصادی جهانی، اهمیت منابع و جغرافیای بلوچستان و تأثیر آن بر جنبش ملّی بلوچ


بیش از دو دهه است که قدرتهای بزرگ انحصارگر کنترل و نفوذ محدوده قدرت خود در جهان را از دست داده اند. روزگاری بود که دنیا توسط دو قدرت جهان یعنی اتحاد جماهیر شوروی سابق و ایالات متحده آمریکا به دو بخش مجزا تحت عنوان- جهان دو قطبی- تقسیم، تعادل و کنترل شده بود. به دلیل همین دو قطبی بودن قدرت در جهان، یک توازن خاصی از سوی قدرتهای دو قطب بر دنیا حاکم بود، در آن دنیای دو قطبی هیچکدام از این دو قدرت آن دیگری را اجازه نمی داد خودسر در سطح جهان، گستره سلطه و بساط سیطره خود را پهن و بطور انحصاری بر جهان مسلط گردد.

بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، طی سالهای گذشته تصور میرفت و اکنون نیز چنین تصور میشود، آمریکا تنها قدرت جهان است و او به هر نحوی که مایل باشد و بخواهد قدرت خویش را بر جهان آن چنان میتواند مسلط نماید، در این مسیر هیچ کس نیست که مانع کار آمریکا بشود. اسب بی لگام بازارهای آزاد وابسته به شرکتهای چند ملیتی، بدترین شکل از نابرابری های اقتصادی برای مردم به همراه آورده و باعث بوجود آمدن ناهنجاریهای اقتصادی - معیشتی گردیده اند.
فقط سطح بودجه دفاعی ایالات متحده آمریکا از کل بودجه سالانه ده ها کشور فقیر بسیار بیشتر میباشد، تنها ثروت شرکت چند ملیتی کوکاکولا، بیشتر از بودجه سالانه ده کشور فقیر است، این نکات تا حدودی زائیده بازارهای آزاد وابسته به شرکت های 
چند ملیتی و- جهان تک قطبی- هستند.

آنانی که دنیا را "مادر سرزمین" خودشان میداند هنوز نگران و دلواپس این امر مهم هستند که، آیا این "اشرف المخلوقات" که در شکل وجودی -به نام- انسان در کره زمین موجود است، به بهانه تمدن سازی، ولی بدون اینکه کره زمین را بسوی نابودی سوق دهد، کار دیگری از دستش بر می آید یا نه؟ بنیان وجودی و الزامی همه این ویرانی و تباهی ها فقط با انگیزه به انحصار در آوردن و یا تقسیم منابع طبیعی هستند. در جهان آن کس و آن کسانی که با جنگ مخالفت می ورزند، در واقع خودشان نیز یا در سکوت 
و خاموشی، یا در تلاش و با فریاد در یک نوع جنگ، مشارکت دارند.

در چنین دنیایی چطور میتوان رویای صلح و امنیت را بدون شرمندگی تعبیر و آرزو کرد، در حالی که ظالم و مظلوم برای رودرویی و جنگ علیه یکدیگر، هر دو از طریق یک کارخانه اسلحه سازی خود را تسلیح می نمایند، چه قدرتی میتواند مقوله جنگ را در جهان بی اثر سازد و از آن جلوگیری نماید، وقتی که بزرگترین بخش از درآمد سالیانه قدرتمندترین کشور جهان، از راه فروش اسلحه و مهمات جنگی حاصل میشود؟ 
امروز در جهان با مشاهده نمودن و وجود این همه نابرابری های اقتصادی، اجتماعی و نظامی به شدت چنین احساس میشود که، ضرورت و لازمه جامعه جهانی کنونی یک جهان چند قطبی میباشد. اما این موضوع سوالی را نیز در بر دارد و آن اینکه، ابعاد و زوایای این چند قطبی شدن جهان به چه نحو خواهند بود. بنده در این مورد نظریه تمدن سازی "پُل هانتینگتون" را نادیده میگیرم و میخواهم آزادانه بگویم، که ابعاد و زوایای این چند قطبی بودن جامعه آینده جهانی، در هر جایی از جهان بنا به طبع حاضر همانجا، ویژگی های متفاوتی خواهند داشت، بر اساس چند قطبی شدن آنوقت هر منطقه ای از جهان، با نابرابری و تناقضات خاص منحصر به همان منطقه خودش، روبرو خواهد بود.

در جوامعی که نابرابری های اقتصادی- معیشتی چندان نگران کننده ای وجود ندارد و جامعه بر اساس قوانین مدنی اداره میشوند، در چنین جوامعی تناقضات با استفاده از شیوه های آزاد و مدنی به جزیی ترین سطح تنزل داده می شوند، اما در جوامعی که به جای قوانین مدنی قوانین مذهبی و تضاد طبقاتی حکمفرماست، در آنجا این نابرابری های اقتصادی- معیشی بر اساس و وابستگی به یک قوم و فرقه مذهبی، مبتنی خواهند شد. تناقض یک پدیده فطری است که از بین نخواهد رفت، اگر شما هر چقدر هم که بخواهید با استفاده از حربه زور دو شئی متضاد را با هم درآمیزید، اما هرگز موفق نخواهید شد، زیرا که این پدیده یک اصول مطلق است مبتنی بر وجود ساختاری و ماهیتی آن دو شئی متضاد، اگر وقتی آن دو شئی با هم مرتبط و درآمیزند، آنوقت دیگر تناقضی در میان نخواهد بود.

ساحل یک آبراه و یا یک دریا را نمی شود نیست و نابود کرد و از بین برد، اگر چنین شود دیگر آبراه و یا دریا وجود خارجی نخواهد داشت و بدنبال آن استفاده از واژه ساحل و کناره برای زمینی که داخل محدوده آن خشک و برهوت است، مفهومی ندارد، تناقض را میتوان به طور موقت سرکوب، تضعیف و یا با استفاده از قدرت زور ممکن است آنرا به تاخیر انداخت، اما وجود تناقض را هرگز نمی توان بکلی از بین برد، وقتی که تناقض -ساختار امر محال و خودساخته باشد، من ترجیح میدهم که بگویم، همه تناقضات ریشه در گذشته ها دارند.

به عراق و سوریه و یا به هر سوی جهان که بنگرید می بینید که این تناقضات در حال گسترش و یا در حال ظهور هستند، در هر جوامعی که مشارکت مردمی وجود ندارد و حاکمیت نالایق حکمرانی می کند، جامعه آنجا در حال غیر طبیعی دارد بسوی فروپاشی پیش میرود. درگیری و تضاد بین شیعه و سّنی در عراق یک سابقه تاریخی دارد، این تضاد در نهایت سر برآورده و رو به افزایش است، از سویی در عراق تناقضاتی که کردها به لحاظ مّلی با آن روبرو بودند، نیز آشکار شده اند.

این نکته هرگز از کسی پنهان نمانده است که زمینه تلاش جهانی شدن، اساس در جاه طلبی ها برای چنگ زدن و به انحصار درآوردن منابع طبیعی و معادن بوده و است. این حضرت –انسان- خودش خالق و تاریخ همه جنگهاست، اگر به جنگهای اول و دوم جهانی توجه نماییم و هولناکی ها، جنایات و ویرانی های آنرا مرور کنیم، متوجه میشویم، که از قرن هفدهم که دوران استعمارگری شروع شده بوده به غیر از کشور آلمان همه قدرتهای دیگر و دولتهای اروپایی برای رسیدن به اهداف جاه طلبانه و استعماری خویش، سرزمین های جهان سومی ها را اشغال و مستعمره کرده و با چپاول و به غارت بردن منابع طبیعی مستعمرات، خودشان بر قله علم و صنعت بوسه زده و با گسترش آن به انواع تکنولوژی ها دست یافتند.

اما در تقسیم جهان به دست استعمارگران، آلمان نیز به لحاظ استعمارگری از دیگر کشورهای قدرتمند استعماری عقب نمانده و دست کمی نداشته است، سهم این کشور در مسیر تلاشهای استعمارگری اش ظهور و براه انداختن دو جنگ هولناک و ویرانگر اول و دوم جهانی میباشد. انگیزه از براه انداختن آنها در وهله اول اشغال سرزمینهای دیگر اقوام و در وهله دوم به غارت بردن و به انحصار در آوردن و کنترل بر منابع طبیعی و معادن بوده است، اشغالگر هرگز به این هدف جایی را اشغال نمیکند که در آنجا برای مردمان بومی تحت اشغال خویش، رفاه و بهبودی اجتماعی، توسعه صنعتی و تجاری به هدیه بیآورد،. هدفء اشغالگر تنها مسلط شدن و کنترل بر "منابع طبیعی" سرزمین اشغال شده است، این "منابع طبیعی" ممکن است در شکل مواد معدنی و یا در قالب یک جاده و یا یک آبراه برای حمل و نقل باشند.

امروز اگر به تلاش و جاه طلبی قدرتهای بین المللی برای ایجاد قدرت انحصاری شان در بلوچستان و به تلاقی منافع ایالات متحده آمریکا و چین در این سرزمین و به ابعاد در حال رشد نیازهای انرژی در جهان، یا اگر به حرص و طمع برای چنگ انداختن بر منابع انرژی آسیای مرکزی را به عنوان یک نزاع بین قدرتهای بین المللی بنگریم، این نکته را چون روز روشن به عیان خواهیم دید، که در واقع بلوچستان در دو حالت یعنی در حالت اول سرزمینی است سرشار از منابع طبیعی، در حالت دوم به عنوان یک گذرگاه و مسیر حمل و نقل ترانزیت نفت و اقلام دیگر اقتصادی و لجستیکی اهمیت پیدا کرده است.

بلوچستان سرزمینی است غنی و سرشار از منابع و معادن طبیعی مانند، طلا، نقره، مس، گاز متان و غیره و به لحاظ جغرافیایی نیز اکنون اهمیت دو چندان پیدا کرده است، از سویی مسیری به جنوب شرق آسیا، افغانستان و آسیای مرکزی و همزمان سرزمین متصل کننده تنگه هرمز به چین و نزدیکترین مسیر برای کریدور انتقال نفت از کشورهای همجوار دریای خزر به آبهای گرم و منطقه خاورمیانه را نیز دارا هست. با توجه به احتیاج رو به رشد چین به انرژی، ظاهرا چنین بنظر می آید که اهمیت بلوچستان برای انرژی و اقتصاد این کشور به مثابه یک نیاز حیاتی تلقی میشود.
وجود منابع زیاد و قرارداشتن سرزمین بلوچستان در یک منطقه خاص جغرافیایی در جهان، برای بلوچ ها مانند یک رحمت و برکت محسوب میشود، اما ناتوانی ملّی و فقدان نهادهای قومی قوی و فقدان مهارت های لازم، عواملی هستند که موجب شده اند توجه اشغالگران را به سوی بلوچستان جلب کنند، بدین دلیل سالهای طولانی است که بلوچ ها بر علیه یوغ اشغالگری و بردگی مبارزه می کنند. ورود استعمار پرتغال به بلوچستان و اشغال بخشی از این سرزمین توسط او، یا اشغال خاک بلوچستان توسط پاکستان، خود گواهی بر با اهمیت بودن سرزمین بلوچستان میباشد.

در سالهای دهه هشتاد قرن گذشته، شوروی سابق و روسیه کنونی با درک اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی سرزمین بلوچستان، خود را طرفدار ایجاد یک بلوچستان مستقل با یک دولت سوسیالیستی نشان می دادند. زیرا آنها (شوروی و روسیه) نمی خواستند بلوچستان تحت کنترل پاکستان بماند و از اینطریق زیر رسوخ کشورهای 
سرمایه داری (غربی ها) به رهبری آمریکا قرار گیرد.

با توجه به نکات فوق آنها (شوروی سابق/ روسیه کنونی) قطعا نه به هدف التیام دادن به درد و رنج های مردم بلوچ خواهان یک بلوچستان مستقل با دولتی طرفدار شوروی (بلوک شرق) بودند، بلکه به هدف کوتاه کردن دست دولت های امپریالیستی (بلوک غرب) از آسیای مرکزی و از  طرف دیگر دست یافتن خودشان را به آبهای گرم سواحل بلوچستان جستجو می کردند.

اکنون در جهان روش های امپریالیستی تغییر کرده اند، از قرن نوزدهم به بعد جهان متوجه شد که با زور اسلحه و قدرت نظامی گری نمی توان غیر مستقیم دنیا را کنترل نمود، بدین دلیل آنها شیوه اشغالگری خود را تبدیل کردند و بدینصورت دوران استعمار کلاسیک بپایان و دوران استعمارگری نوین آغاز گردیده. امروز اشغالگری به اشکالی نامحسوس صورت میگیرد. امروز کشورها نه به طور جغرافیایی بلکه به صورت اقتصادی در بند زنجیرهای استعماری گرفتار می آیند، امروز استعمار نوین کشورهای قدرتمند، از طریق بانک جهانی و سازمان جهانی پول سرنوشت اقتصادی و تصمیم ملتها را در دستان خود گرفته اند و در میدان بازار آزاد اقتصادی، دستان شرکتهای چند ملیتی خود را باز گذاشته اند، تا به بهانه خصوصی نمودن و با شیوه ای نامحسوس و بظاهر منصفانه، به غارت منابع می پردازند و زمینه رکود اقتصادی را به همراه می آورند.

پاکستان اگر امروز بلوچستان را به لحاظ جغرافیایی ظاهرا تحت حاکمیت اشغالگرانه خود دارد، اما دقت کنیم متوجه می شویم که قدرتهای جهانی با در دست داشتن اقتصادء پاکستان، در غارت کردن منابع بلوچستان شریک هستند. در این باره میخواهم به پروژه "سیندک" اشاره کنم، این پروژه در ظاهر زیر نظر و کنترل پاکستان است، 
اما 60 درصد منابع آن به چین تعلق میگیرد و منفعت آن به جیب چین میرود.

برای پروژه بندر گوادر نیز موضوع مشابه خواهد بود، اگر چه گوادر ظاهرا در مالکیت پاکستان بنظر می آید، ولی حاصل و درآمد منافع آن به جیب چین میرود. نگرانی کشورهای سرمایه داری (غربی ها) از کنترل رو به رشد چین بر منابع پاکستان، آنها را به تکاپو انداخته و تلاش می کنند تا هر چه بیشتر پاکستان را به سوی خود جذب نمایند، یا اینکه او را از طریق سازمان جهانی پول به بند بکشند، تا بدین منوال در بلوچستان اهداف استعماری نوین خویش را پیش برده و بر منابع طبیعی و 
معادنی آن سیطره یابند.

اقتصاد نابسامان پاکستان فقط از راه کمکهای خیرات نمایی (کمک بلاعوض) که کشورهای سرمایه داری به پاکستان می کنند در چرخش است، یکی از دلایلی که به خاطر آن پاکستان این کمک ها را دریافت میکنند، طمع داشتن این کشورها به منابع معادنی سرشاری است که در بلوچستان وجود دارد. وجود همین منابع طبیعی است که پاکستان، سرزمین بلوچستان را برای خود حیاتی می پندارد.

اگر چه نمی شود حقوق انسانی را انکار نمود، اما برای پاکستان اگر به بهای جان دهها هزار تن از سربازانش تمام شود، ولی نمی خواهد مالکیت بر منابع سرزمین قوم بلوچ را از دست بدهد. چنین به نظر می آید که انگار این منابع طبیعی بلوچستان برای مردم عام پاکستان ارزشی ندارد، زیرا این کشور فاقد آن مهارت و تکنولوژی و لوازم ضروری است، که با استفاده از بکارگیری آنها بتواند از این منابع در راه منافع ملّی خودش بهره ببرد. اما حلقه های قدرتمند پاکستانی و شرکای صاحبان سرمایه داری خارجی آنها بخوبی از ارزش این منابع واقفند، هر چقدر سرباز پاکستانی هم کشته بشود، به جای آنها افراد دیگری استخدام میشوند، خرج جنگ علیه بلوچها را از طریق بالا بردن مالیاتها تامین می کنیم، اما دست از سرزمین بلوچها بر نخواهیم داشت.
در کنار پاکستان، چشم شرکتهای سرمایه داری جهان نیز به منابع طبیعی بلوچستان دوخته است، آنان در حال رقابتند و این شوق آنها را در سیاست کمک های مالی به پاکستان در رابطه با بلوچستان، میتوان مشاهده کرد. از جمله گسترش جاه طلبی های توسعه طلبانه عربستان سعودی و دیگر ممالک عربی با استفاده از گروههای بنیادگرا سنّی مذهب و روانه نمودن آنها به جای کشمیر بسوی بلوچستان با هدف رسیدن به منافع و انگیزه های خاص، عملی که نه میلیونها بلکه میلیاردها روپیه (پول پاکستان) برای آن خرج میشود. این جاه طلبان در حال حاضر برای بر سرپا نگهداشتن و ادامه حیات این جوخه های مرگ (گروه های مذهبی بنیادگر و افراطیان فرقه ای) میلیاردها روپیه صرف می کنند، در همانحال دست داشتن مقامات دولتی پاکستان در فروش مواد مخدر، همکاری آنها با  شبکه های تبهکار و مجرمان خیابانی و حمایت از گروههای متعصب و بنیادگرای مذهبی، همه این نکات مذکور تلاش و ترفندهایی هستند برای به انحراف کشاندن جنبش ملی قوم بلوچ و تلاشی است برای برده نگهداشتن آنان.

از یک سو منافع موسسات مالی بین المللی و منافع چین در بلوچستان به هدف تسلط بر منابع طبیعی مردم بلوچ، در همانحال رقابت برای دست داشتن کنترل این منطقه مهم به لحاظ جغرافیایی، بازیهای دو سر مشترک این قدرتها هستند. این موضوع را از جنگهایی که در دنیا جریان دارند میشود به عین دید، با وجود این همه ناملایمات و تلاشهای مذبوحانه علیه جنبش بلوچ، از شرایط عینی می شود ارزیابی کرد که جنبش ملی بلوچ، اگر چه به لحاظ مالی، تحرک سیاسی و فعالیت ظاهرا ضعیف به نظر می آید، اما او نه تنها ضعیف نشده است، بلکه این جنبش دارد بر اساس موقعیت و شرایط مطابق، حرف و مطالبات خودش را به کرسی می نشاند.

اگر جنبش بلوچ بتواند در گسترش فعالیت های مبارزاتی خود توفیق بیشتری پیدا کند، بعید بنظر نمی آید در منطقه خاورمیانه بلوج ها نیز مانند کرُدها به عنوان یک ذینفع، نقش مهمی در به ثبات نگهداشتن منطقه داشته باشند و در آن صورت خواهند 
توانست مطالبات خودشان را نیز بر کرسی بنشانند و غالب گردند.

با وجود همه این چالش ها، یکی از انگیزه هایی که جنبش قوم بلوچ را به سوی تحرک و فعالیت بیشتر و گسترده تر می کشاند، این است که این جنبش آزادیبخش بر اساس آن تضادهایی که منافع ملی بلوچ همراه با موضوع اقتصادی و ظلم و ستم و زورگویی های سیاسی که با آن روبروست آغاز گردیده است. آنچه که به این جنبش رنگ میدهد مبارزه با بی عدالتی ها و زورگویی هایی سیاسی است، این تضادهای نه ساخته و پرداخته یک موسسه مالیاتی هستند و نه جدوجهُد و جنبش بلوچها یک جنگ داخلی براه انداخته توسط اجانب و قدرتهای بیگانه.
 بلکه بنیاد این جنبش ریشه در طول تاریخ گذشته و هویت ملی قوم بلوچ دارد. بدلیل این ریشه دار بودن تاریخی هست، که حتی تاکتیک های زورمدارانه و مستحصلانه استعمار نیز نتوانست، مبارزات بلوچ ها را مانع شود، بنیان جنبش خلق بلوچ بر پایه شرایط های عینی جامعه آنان شکل یافته است.

ما (ملّت بلوچ) نه اهداف جاه طلبانه داریم و نه خواهان مالکیت بر روی سرزمین و منابع طبیعی کسی را داریم، ما آنچه را میخواهیم که متعلق به ما هست، جنبش ملّی بلوچ یک جنبش ترقیخواه است که از هر گونه نفرت نژادی و دیدگاه ارتجاعی به دور است. مظلوم در هر نقطه ای از جهان و هر کسی که باشد مظلوم است، ما بسیار استقبال می کنیم از اینکه مردم پنجاپ برای حقوق خود مبارزه کنند و پشتونها به ساماندهی هویت ملّی تحریف شده خود کوشش ورزند و سندهی ها  خودشان صاحبان سرزمین مادری خود گردند. ما برای همه افراد مظلوم و اقوام سرکوب شده جهان آرزوی توفیق داریم، اما در کنار آن ما به صراحت و واضح میگوئیم که جنبش خلق بلوچ مبارزه ای است برای نیّل به آزادی ملّت بلوچ، مبارزه ای است برای رهایی و آزادی قوم بلوچ، جدوجُهدی است به هدف رسیدن عامه مردم بلوچ بر مالکیت و کنترل یافتن بر منابع و منافع سرزمین بلوچستان.
اگر کسی از صاحبان سرمایه داری جهانی و یا منطقه ای آرزوی کنترل و مسلط شدن بر منابع طبیعی و معادنی بلوچستان را  در سر خود می پروراند، بداند که چنین آرزوهایی فقط برایش به مانند رویا در خواب میماند. این جنبش با خون جوانان بلوچ آبیاری میشود، این مبارزه و این جنبش حق طلب و آزادیخواه شکست ناپذیرند. اشغالگری حرص و طمع را به دنبال دارد، اشغالگری یک هوس است، اما مقاومت و مبارزه علیه اشغالگری بر اساس عشق ورزیدن شکل میگیرد، عشق ورزیدن به سرزمین و هویت ملّی و همچنین محبت داشتن به بقاء خویش. عشق ورزیدن به هویت ملّی خویش در دشوارترین و سخت ترین ادوار  صدها برابر- از هر گونه جاه طلبی و حرص و طمع داشتن هایی- با ارزش تر و عظیم تر است.

برگردان به زبان پارسی: ح د سدیچ
محتوی داخل ( ) از: ح د سدیچ
Saditsch.hd@gmail.com                                              
ی.16 نوامبر 2014



اصل مقاله به زبان اردو از: خانم کریمه بلوچ
اصل مقاله را در آدرس سایت ذکر شده ذیل مشاهده نمائید.

خانم "کریمه بلوچ" یکی از زنان فعال در زمینه حقوق بشر بلوچ ها و یکی از مبارزان حق طلب جدایی خواه ایالت بلوچستان، پاکستان هستند، سازمانهای مخوف امنیتی و اطلاعاتی پاکستان در طی سالهای گذشته چندین تن از خویشاوندان او را ربوده به زندان انداخته و کشته و از جمله برادر وی را به طرز وحشیانه ای به قتل رسانده اند.