Freitag, 13. April 2012

جنگ، خون و خونریزی برای صلح و عدالت...!

در درازای تاریخ بشر، خون و خونریزی و همچنین افراطی گریهای اعتقادات دینی، بیش از هر عاملی یک فاکتور با اهمیت بوده اند، تا با توسل به آنها، جنگ راه بیندازند. بعضی افراد و شخصیت هایی در صحنه تاریخ جهان موفق شدند با سوءاستفاده از این مقوله (جنگ و خونریزی) به فتح کرسی قدرت سیاسی کشورها نائل آمدند، و خود بر آن تکیه زده و حکمرانی نمودند.
بسیاری از این افراد تاثیرگذار بر صحنه تاریخ جهان، در نزد بعضی از انسانها شخصیت هایی، مورد احترامند و حتی اسطوره بحساب می آیند، همچنین در کنار آن، در پیش بعضی انسانهای دیگر، از آنها با "تنفر اسطوره ای" (مانند، اسکندر کبیر مقدونی، در نزد ایرانیان) یاد می شوند.
برگ های جراید تاریخ حاکی از آن هست، که خون و خونریزی سهلترین ابزاری بوده، که با استفاده و توسل به آن، افراد بسیاری به قدرت و کرسی حاکمیت رسیده اند و بدینصورت بر عموم مردم حوزه خویش حاکم گردیده اند، ماجرا و پیش آمدها و حوادث رخ داده شده تاریخ و تاریخی، گویای این واقعیت هستند، که بسیاری از جنگها بدست افرادی که اعتقادات سیاسی و کشورداری خودشان را در جامه دین و مذهب و ناسیونالیسم پنهان کرده، دین و ملت (امت) را انحصار خود کرده اند و هر آنچه را که به مذاق خودشان خوش هست، به مردم همانرا عرضه می کنند، برافروخته شده اند.
بخشی از این گروهها، جریانات دینی و مذهبی و قوم پرست ناسیونالیستی و شوونیسم، به هدف حفظ انگیزه های اقتصادی سیاسی، با وجدانی بدون مخاطره، خون همنوع خویش را میریزند. مقاطعه کاران دکان دین و مذهب بر این اعتقاد بوده و هستند، که آنها تنها پرچمدار حقیقتند و حق، تنها و تنها با آنهاست.
اگر، اکنون، در قرن بیست و یکم، فردی، شخصیتی، خودش را به عنوان "نماینده خدا" بحساب بیاورد، چنین جایگاهی را به خود اعطا نمودن، بخودی خود، آن شخص مدعای نمایندگی خدا، بین خودش و دیگران، تبعیضی (او نمایند خداست) بوجود می آورد.
این نمایندگان خودخوانده خدا، می پندارند که از سوی خدا ماموریت دارند، جهان و انسانیت را بسوی صلح و آرامش و رفاه اجتماعی سوق دهند و تقدس ابدی و مدینه فاضله را بنا نمایند. در کتاب مقدس یهودیان در تورات، از اهل ایمانداران به این کتاب دینی، خواسته شده، برای رسیدن و حصول علاقه ها و منافع یهودیان، آنان بپا خیزند، تا از این منافع دفاع نمایند، و اجازه دارند دشمنان "یهوه" (خدای دین یهود) را با شقاوت تمام، از بین ببرند. در قرآن نیز الله به مسلمانان دستور می دهد که کفار و منافق و غیره... را باید کشت و سر به نیست کرد!
اگر چه پیام دین مسیح، پیام صلح و مهربانی، تواضع و دوستی، حق برابری و بخشش میباشد، اما در چندین صد سال پیش، حتی تا همین پنجاه شصت سال گذشته دور و نزدیک، در اروپا انسان هایی را به دلیل ایدئولوژی و مذهبی خاص که خودش باور به آن داشته، به نام عیسی مسیح، زنده زنده در میادین سوزانده و یا حلق آویز کرده، می کشتند.
به عنوان مثال داستان "جیرولامو ساونارولا" در قرن پانزدهم میلادی در منطقه فلورنس (یکی از شهرهای ایتالیا فعلی) که در لوای پرچم دین مسیح رخ داده است.
ساونارولا یک کشیش معروف و سرشناس بوده در شهر فلورنس، وی در ظن خویش به این نتیجه تلقینی میرسد، که از سوی خدا (عیسی مسیح) به او ماموریت محول شده است، مناطق فلورنس را از گناه و کفر آزاد نماید و یک "حکومت دینی و شرعی" را بنیان نهد.
این سازنده و هدایت کننده و مجری ماموریت خودساخته و پرداخته به این اعتقاد رسیده بوده، که او باید این ماموریت را به جامه عمل برساند، با این هدف، یک فتوای دینی را علیه حکومت وقت فلورنس صادر کرد، در آن فتوا، وی سران و حکمرانان حکومت فلورنس را کافر نامید، هر از گاهی وی چنین فتواهایی صادر میکرده، در آنها از حکمران و سران دولتی حکومت فلورنس افراد کافر، مینامد.
یاریِ بودن بخت و خوش شانسی ساونارولا، همچنین نارضایتی ها و بی عدالتی ها و فسادهایی که مردمان از دست سران و حکمرانان دولتی فلورانس دیده بودند، نیمه سنگین ترازو را، زمان به نفع او سنگین می کند، عاقبت وی توانست با کمک مردم حکومت غیر مذهبی فلورنس را ساقط نماید.
در سال 1495 میلادی به پیشنهاد وی یک "شورای مسیح" بنیان شد، شورائی که عیسی مسیح بعنوان رئیس این شورا و حکومت دینی، و خود ساونارولا به عنوان نماینده عیسی مسیح در جمهوری حکومت دینی، رئیس جمهور شد. بنا به فرمان ساونارولا هزاران انسان کشته و بسیاری از آنها زنده زنده در آتش سوزانده شدند. او مانند یک حکمران مستبد سرمست از قدرت، بر مسند حکومت تکیه زده بود، وی شادی و شوق و برگزاری جشن ها و مناسبت های ملی و سنتی را ممنوع نمود.
در دوران حاکمیت وی، فقط مراسم و جشن های مذهبی اجازه داشتند که برگزار شوند، در فلورنس قوانین حکومت مستبدانه ای در لوای دین، برقرار بود (به صورتی که امروز حاکمیت آخوندی بر ایران حکمرانی میکند).
بعد از سه سال و چند ماه از تاسیس حکومت دینی در فلورنس، بنا به دستور حکم دادگستری جمهوری فلورنس، ساونارولا در بامداد روز 23 ماه مئی 1498 در میدان اصلی شهر، در جلوی چشمان هزاران نفر ساکنین فلورنس، زنده زنده در آتش سوزانده شد و خاکستر او را به آب رودخانه "آرنو" پراکندند.
یک مثال دیگر، در دوران جنگ های صلیبی سیصد ساله، از سال 900 تا 1200 میلادی مسلمانان و مسیحیان یکدیگررا می کشتند و قتل عام می کردند، بعنوان مثال در سال 1191 میلادی، وقتیکه پادشاه آنروزگار انگلستان "ریچارد اول" (ریجارد شیردل) بعد از فتح قبرس دستور داد 12 هزار مسلمان را گردن زدند. همزمان، در اورشلیم، به فرمان فرمانروای حاکم مملوکیان "صلاح الدین ایوبی" 12 هزار نفر مسیحی گردن زده شدند. قبل از آن، در 15 ماه ژوئیه 1099 تقریبا همه مسلمانان و یهودیان ساکن اورشلیم، بدست مسیحیان قتل عام شدند.
در سال 1268 به فرمان حکومت مملوکیان مستقر در مصر، ساکنان مسیحی شهر انطاکیه قتل عام شدند، در تاریخ جهان اسلام، کشتارهای جمعی بسیاری روی داده است، که تازه ترین از این نوع کشتارهای جمعی در سالهای آخر جنگ ایران و عراق بوقوع پیوست، وقتیکه دولت عراق صدام حسین، با سلاح های شیمیایی بر علیه مردمان شهر حلبچه عراق (کردستان) و سربازان ایرانی حمله نمود، یا کشتار چندین هزار مرد و جوان در جنگ یوگسلاوی سابق، بدست صرب ها، از مسلمانان کشور فعلی بوسنی هرزگوین از سال 1992 تا 95 میلادی.
اگر، یک ملت و یک جامعه هیچ مقاومتی از خودش در برابر کذابان و قدوسین جعلی نشان ندهد، آنوقت هست که چنین جوامع و ملت هایی نمی توانند بسوی ترقی و تحول، سعادت اجتماعی و امنیت و آزادی گام بر دارند، در چنین صورتی میتوان آن جامعه را به مانند یک مرداب، تشبیه (چنان که امروز کشور پاکستان در آن گرفتار است، مردابی که این کشور را در آینده نزدیک در خود خواهد بلعید).نمود.
در چنین مرداب هایی خونخواران مقدس رشد می کنند، خونخوارانی که فقط با خون مردم عطش قدرت خویش را سیراب می کنند (در این حوزه، رژیم جمهوری اسلامی ایران مصداق است). این خون آشامان مقدس حاکم بر ایران با توسل به چاپلوسی و تملق گویی از یکدیگر، به لحاظ مالی و جسمی خودشان را فربه می کنند.
سبزعلی محسن رضایی و اکبر هاشمی رفسنجانی و همقطارانشان در حال صرف غذای پرچرب و لذیذ پلو
اگر چه آنها خون مردم را می مکند، اما به این نیز قناعت نمی کنند، آنها هر روز در هر زمینه ای خون جامعه را می مکند، همچنین آنان در تلاشند تا به ساخت بمب هسته ای نائل آیند.
در این میان افراد مومن مذهبی و خداترس، و نیز دموکرات و برابری طلب بسیاری در جهان هستند، که مردمان برای آنها احترام قائل هستند، و این افراد محترم، این ارزش و احترامات را برای خود محفوظ میدارند، تا مبادا بوسیله عمالشان خدشه ای به آن وارد شود.
این خون آشامان مقدسی که 33 سال است در جامعه ایران قدرت حاکمیت کشور را در دست دارند، فقط و فقط "تئوری تخریبی" بر آمده از خودشان را میپذیرند و بر حق میدانند، و آنرا بر علیه کسانی که چون آنها فکر نمی کنند، و در مسیر سیاسی و مذهبی آنان قدم بر نمی دارند، را با "تئوری تخریبی" خودشان از بین میبرند.
این موجودات هوشمند اما بسیار موذی، که بر ایران فرمانروایی می کنند، در یک واژه، در جهان لنگه ندارند و بی بدیلند و بی نظیر، برعلیه این چنین خونخواران مقدسی مبارزه کردن و در برابرشان مقاومت نمودن، بخودی خود وظیفه ایی انسانیست، خصوصا بر مسلمانان معتقد و مومن،و نخبگان و مستعدان ساکن در کشورهای اسلامی و همچنین کشورهای غربی وظیفه هست و منافع غربی ها ایجاب می کند، که با چنین خون آشامانی از در مبارزه وارد شوند.
این موضوع برای هر ایرانی میهن پرست و هر انسان آزاده ایی درناکتر و غم انگیزتر بنظر میآید، که در ایران 33 سال هست که 40 تا 50 نفر تقدیر سیاسی و اقتصادی و مذهبی این کشور را رقم می زنند، برای ایرانیان تعیین تکلیف می کنند، یا که ساده تر باید گفت، در همه امور و حوزه و زمینه های زندگی مردم ایران دخالت می کنند و نیز به صورت فرهنگ ایران قبل از اسلام، تفو می کنند!

در این نوشتار با استفاده از الفاظ و واژه های ساده به قسمت بسیار کوچکی از ماجرای فریبکاری و جنایات آشکار و پنهان و نفاقی که در رژیم خمینی با رژیم همزاد بودند را، مانند یک آینه، در جلوی چشمان خوانندگان، به تصویر در آورد.
شاید نگفتن و بیان نکردن حقایق مساله و مشکل و معضلات و ضروریات جامعه، به شاه سابق از سوی مشاوران و اطرافیانش به وی، همچنین با اتکا بر عقاید شخصی و سیاسی (دخالت در امور دولت) و حوزه جهان بینی خود محمد رصا شاه پهلوی، و نیز خطراتی که از سوی آخوندها ی شیعه متوجه حکومت پادشاهی وی بوده، را به آنصورت برجسته ندانستن، و در خصوص بر طرف کردن این خطرات آنچنان گامی بر نداشتن، و آنچنان که جیمی کارتر رئیس جمهور وقت ایالات متحده، از ایران با استفاده از همین دو واژه "جزیره ثبات" در کنار شاه بیان کرده بود، کشور را یک جزیره ثبات انگاشتن، همه و همه اینچنین مساله هایی با هم، در بیداری یک بخش بزرگی  از مردم ایران و مطالبات آنان برای تغییر سیاسی را تسریع تر کرد.
جیمی کارتر رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا و محمد رضاشاه پهلوی
بهمراه فرح دیبا- پهلوی، در تهران چند وقت پیش از سقوط رژیم شاه
به هر تقدیر، آنچه که در ایران در سال 1357 رخ داد یک شورش شاید ناآگانه بود!، که به همراه خودش، فقر و بی عدالتی و تبعیض و دستگیری و اعدام و انواع اقسام فشارهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و هزاران فلاکت و بلای دیگر، و هشت سال جنگ با عراق، برای ملت ایران، را با خود به ارمغان آورد.

بدون تردید بین کشورهای قدرتمند آنروزگار که در تغییر رژیم شاه و روی کار آمدن حکومت آخوندی موٍثر بودند، با آیت الله خمینی در پاریس و بعد از آن نیز که این حکومت استبداد مذهبی برهبری وی بنیان شد، قرارداد و پیمان های اقتصادی و سیاسی بسیاری منسوخ و به همان نحو نیز منعقد شده اند، در اینجا میتوان به عنوان مثال، به قرارداد ایالات متحده و جمهوری اسلامی در الجزایر بر سر آزادی گروگان های آمریکایی، در الجزایر انچام گرفت، اشاره نمود، ایالات متحده آمریکا در آن قرار داد متعهد شده بوده هیچگونه گامی در جهت سرنگونی حکومت آخوندی بر ندارد.، آنچنانکه آقای بهزاد نبوی رئیس هئیت ایرانی اعزامی به الجزایر در آنوقت بوده، می گوید.
چنین رخدادی که بعضی از آخوندهای متحجر و واپسگرا (40 تا 50 آخوند) توانستند با بهره گیری از مذهب و زمان و مکان (خمینی این سه واژه را اغلب بکار میبرد) و طالبان دانشجونمای، 33 سال بر اریکه قدرت سیاسی و تقدیر ایران فرمانروائی کنند، حتی اینرا خود خمینی متصور نمیکرده است، که خودش بنیانگذار یک حکومت و رهبر آن باشد. بدون تردید امروز دیگر، دهها میلیون ایرانی به این نتیجه رسیده اند، که شخص آیت الله خمینی، در بین آخوند های سیاسی کار، بزرگترین فردِ خودپرست و فرصت طلبی بوده است در حوزه آخوندیسم.
همقطاران مذهبی و وارثان سیاسی آیت الله خمینی حاکم بر ایران، بعد از فاجعه تروریستی 11 سپتامبر 2001 تلاش کردند و می کنند و مّکر بکار میبرند، خودشان را به مظلومیت زده، و در نزد مجامع جهانی و افکار عمومی جهان خود را، یک قربانی ای تروریسم وانمود کنند، و تلاش بیهوده را پیگیری می نمایند، اما دنیا اکنون در سال 2012 میداند که رژیم جمهوری اسلامی خودش یک مرکز برای تروریسم و ضربه زدن به منافع غربی ها میباشد.
همه آن انسانهایی که فهم و عقل و شعور و درک سلیمی دارند و آنانی که تصاویر و گزارش های فاجعه باورنکردنی تروریستی 11 سپتامبر 2001 را مشاهده کردند، خودشان می دانند که بر آنان به یکباره چه درد و غمی مستولی شده، اما فرمانروایان رژیم ولایت فقیه ایی، بدون داشتن و ارائه نمودن مدارک و شواهدی محکمه پسند، خود ایالات متحده آمریکا را به انجام دادن آن رویداد فاجعه آمیز، متهم می نماید، این اتهامات حتی القاعده را برانگیخت و این گروه تروریستی از احمدی نژاد خواست، وی اجازه ندارد از این به بعد، فاجعه 11 سپتامبری را که القاعده آنرا انجام داده است، به ایالات متحده آمریکا نسبت دهد!
این خصلت، در خوی و طبیعت انسان هاست، وقتیکه انسان از ابعاد چنین فاجعه ای مطلع و یا شاهد رویداد آن می شود، بدون تردید پرسش و گمان های بسیاری را در ذهن خود مخطور می بینند، یا حداقل برای خود من نویسنده این مقاله بعنوان مثال پرسشی به مانند اینکه، این «چنین انسان هایی چه جور انسانی هستند، که آنچنین فاجعه ی در ذهن خود پروراندند و آنرا آفریدند، اینچنین افرادی چه نوع درک و شعوری را در سر داشتند؟
بر اساس کدام و چه نوعی ایدئولوژی سیاسی و دینی دشمنانه، یا مطالبات سیاسی و حق و حقوقی، می بایست آنان با چنین شیوه و روش های وحشت آمیز "هواپیمای مسافربری عمومی پر از مسافر را بجای بمب بکار گرفتند" تا بدان وسیله، به مطالبات سیاسی و حق و حقوق خود دست یابند؟ در تاریخ بشری فاجعه و تراژدی و جنایات بسیاری رخ داده است که نباید به هیچ عنوان آنها از اذهان عمومی پاک شوند، زیرا اگر چنین فاجعه و تراژدی و جنایاتی به فراموشی سپرده شوند و کهنه بشمار بیایند، در چنین صورتی این بدین معنای خواهد بود، که ارزش های انسانی کهنه شده و به فراموشی سپرده شده اند
بعنوان نمونه، جنایات حکومت آدولف هیتلر آلمان نازی، و کوره های آدم سوزی و قتل عام چندین میلیون انسان یهودی و غیر یهود در دوران جنگ جهانی دوم.
یا اینکه جنایات رژیم "خمرهای سرخ" در دهه هفتاد قرن بیستم در کشور کامبوج (بعضی از سران و متهمان به آین جنایات در کامبوج بوسیله یک دادگاه بین المللی محاکمه و زندانی شدند، یا که جنایاتی که در سالهای 1990 و از آنوقت به بعد در کشور یوگسلاوی سابق رخ دادند و منجر به جنگ گردیدند، یا قوم کشی و قتل عام دو قوم "اوتو و توسئی" در کشور روندا، در قاره آفریقا، یا قتل عام در حال جریان در استان دارفور کشور سودان بدست اعراب سودانی.
یا اینکه حمله نظامی آمریکا با استفاده از بمب اتم "هول کاست بمب اتمی" و یا به معنی دیگر "انفجار بزرگ بسوی جهانی شدن" در دوران جنگ جهانی دوم، یا که قتل عام دو میلیون از مردم بنگلادیش و تجاوز جنسی به نیم میلیون زن و دختر بنگالی بوسیله ارتش و نظامیان پاکستان فعلی و مسلمان، در جنگ استقلال و جدایی این کشور از پاکستان در سال 1971 میلادی.
این رویدادها ذکر شده فوق، یک بخش بسیار کوچکی از تاریخ بشری و جهانی را شامل میشوند که، از اذهان تاریخ و خاطره های انسانهای صلح جو، هرگز به فراموشی سپرده نمی شوند. در همین دوران سی سال اخیر، بیش از سی هزار نفر (بنا بر آمار سازمان مجاهدین خلق ایران) زندانی سیاسی بدست حکومت مستبد مذهبی آیت الله خمینی در سالهای 1359 و 1367 در ایران طی چند هفته، قتل عام و اعدام شدند.
آن اعدام و قتل عام زندانی های سیاسی بی پناه در رژیم بر اساس و انگیزه های اسلامی که، آخوندهای حاکم بر ایران به آن، به اصطلاح معتقدند، انجام گردیده اند، این اتهام را از نامه هایی که آیت الله خمینی به فرزندش احمد خمینی و به آیت الله حسینعلی منتظری (کتاب خاطرات آیت الله حسینعلی منتظری) در خصوص قتل عام و اعدام های سال 1988 میلادی، برای آنان نوشته هست، میشود دریافت.

بنده (نویسنده این مقاله) نه کارشناس سیاسی هستم و نه روانشناس و نه کارشناس مذهبی و نه جامعه شناس، و نه فن و حرفه این پدیده ها را آموختم، اما اگر تو، یک انسان، انسانی که در بطن جامعه انسانی زندگی می کند، ولی تو هیچ علاقه ای نسبت به آنچه که در دور و اطرافت اتفاق می افتد، نداشته باشی، و در خصوص آن رویدادها بی تفاوت بمانی.
آنوقت دیگران، از تو و از طرف تو، بنام تو و شهر و سرزمین و یا کشور تو، از فرهنگ و خواست و گمان هایت و اعتقاد دینی و مذهبی ات و مطالبات سیاسی و اجتماعی ات، به نفع خود استفاده می کنند، در مسیر اهداف...خودشان.
همه جا، در همه جهان این دکانداران و مقاطه کاران دینی و سیاسی هستند، که به بخشی از شیوه زندگی و پندار و گمان های روحی و باوره های دینی اعتقادی و سیاسی و به اندیشه من و تو و ما، تغذیه می رسانند.
ادامه دارد.
نویسنده؛ ح د سدیچ

جمعه 13 آپریل 2012


کتاب؛ خاطرات آیت الله حسینعلی منتظری
کتاب؛ ایران در چهارراه سرنوشت، شجاع الدین شفا

)Girolamo Savonarolaجیرولامو ساونارولا (