روز یکشنبه سی خردادماه هزار و سیصد و
هشتاد و نُه، نظام استبدادی آخوندی ج ا اعلام کرد،
که عبدالمالک ریگی را همانروز
صبحگاهان اعدام (حکومتی بقتل رساندن) کرده است.
1- تاریخ نگاری!:
تاریخ اقوام و ملتهای مغلوب شده را
اغلب مورخانی که از افراد قوم فاتح هستند، به شیوه ای که بر پسند میل و مزاج و در
راستای اهداف فرمانروایانه شان
باشد، آنرا می نگارند.
در این گذر، قوم بلوچ که در درازای
تاریخش اغلب مورد هجوم اقوام و دولت های قدرتنمد دور و نزدیک قرار داشته و اکثر
مغلوب گشته، از این قاعده، مستثنی نیست، و بخشی از تاریخش را بیگانگان فاتح
سرزمینش، آنطوری که خودِ فاتحان دوست داشته اند، آنرا نگاشته اند و می نگارند.
به عنوان نمونه، در زمان اعدام
عبدالمالک و برادر او و یک عضو دیگر جندالله توسط ج ا ایران، تقریبا همه جریان های
سیاسی و مذهبی و افراد مستقل و مبارز سیاسی و فعالین اجتماعی بلوچ، در ایران و
پاکستان و افغانستان و کشورهای عربی حاشیه خلیج پارس، موضع متفاوتی در مورد این
اعدام گرفتند.
تعدادی از بلوچ های سرشناس اما مزد
بگیر حکومت و رسانه های اینترنتی حکومتی در داخل بلوچستان، که تعدادشان از انگشتان
یک دست تجاوز نمی کرد، موضعی ضد بلوچی گرفتند و بدون اشاره نمودن و توجه دادن به
دلایل زایش و بوجود آمدن گروهی چون جندالله، عمل اعدام عبدالمالک توسط رژیم را
آنچنان به ظاهر که به مزاج رژیم خوش آید محکوم نمودند و از آن ابراز خشنودی کردند.
در واکنش به اعدام شدگان روز 30 خرداد
1389 بعضی از سازمان و جریانها و شخصیت های مستقل سیاسی بلوچ خارج از سرزمین
بلوچستان، در بیانیه ها و موضع گیری های خود فقط به تقبیح دانستن و محکوم نمودن
این عمل اکتفا کردند، و بعضی دیگر با به شدت محکوم نمودن این عمل حکومت، عبدالمالک
را یک مبارز و شهید راه مبارزه برای احقاق حق و حقوق بلوچستان و بلوچ ها می شمردند.
وقتی که ج ا این ستایش بعضی جریانهای
سیاسی و افراد مستقل سیاسی و مذهبی بلوچ ها از عبدالمالک ریگی و تنفر و انزجار
نسبت به خودش را مشاهد نمود، به نهادهای فرهنگی و تبلیغاتی خویش دستور داد، تا
آنجا که می توانند، در تلویزیونها و مطبوعات و شبکه های اجتماعی بطور سیستماتیک و
مداوم، به کوبیدن و خرد کردن و زیر سوال بردن دیدگاه و خط مشی سیاسی، به برچسب
زدنهای سیاسی و متهم کردن افراد و احزاب و گروه های فعال مدنی و سیاسی و حقوق بشری
بلوچ های خارج از ایران بپردازند.
و بر آنها برچسب جانبداری از تروریسم
بزنند، و آنان را به همکاری با کسانی که امنیت کشور ایران را به مخاطره می اندازند،
به جدایی طلبی و خشونت گرایی، به وابستگی به بیگانگان و آمریکا، صهیونیست و
گروههای خواهان براندازی نظام ج ا و با وهابیان و تکفیری ها و سلفی ها و غیره و
غیره، متهم سازند.
نهادها و گروههای تبلیغاتی و
ضدتبلیغاتی حکومت بعد از آن طی ماهها و سالها تلاش، به هدف زدن اتهاماتی چون،
همراهی و همکاری با تروریسم و جدایی طلبی و زدن برچسب جاسوس آمریکا و صهیونیزم و
ضد انقلاب و غیره به افراد و جریان و گروههای سیاسی فعال بلوچ خارج از بلوچستان،
توانست تا حدودی از بردن نام و یاد نمودن از عبدالمالک ریگی توسط این بلوچ ها، در
مقالات و نبشته های سایت های اینترنتی و شبکه های اجتماعی شان، بکاهد.
از سال 1390 به بعد همه آن افراد
بلوچهایی که گاه و گذاری در مقالات و نوشته
هایشان که در شبکه های اینترنتی اجتماعی منتشر می شد و در آنها سخنی در مورد
جندالله و عبدالمالک بمیان می آوردند، به نظرم انگار مهقور و مرعوب بهتان و تهمت
تراشی های بی اساس حکومت نسبت به خود شدند، و در سالروزهای بعدی اعدام عبدالمالک
هیچگونه "سیاهی لفظی" (تحلیل و نظر و دیدگاهی به صورت نوشتاری) در سایت
های اینترنتی خودشان و یا در شبکه های اجتماعی ننوشتند و منتشر نکردند.
متاسفانه آنها سکوت مطلق در باره عبدالمالک را آن طوری که حکومت خواسته اش بود تا به روز امروز عملی کرده اند و آب فرصت طلبی را به آسیاب دشمن ریختند.
این سکوت و قلم شکستگی بلوچ ها، به سران
فرصت طلب حکومت ج ا این فرصت را می دهد که به تاریخ سازی مغرضانه در مورد بلوچستان
دست بزند، در این مسیر حتی حکومت می خواهد در رابط با جندالله و عبدالمالک ریگی
همین کار را انجام دهد، و به تاریخ سازی و تاریخ نگاری دروغین و خود درآوردی
بپردازد، در باره این بهر از تاریخ نگاری، گرچه هنوز چنین فیلمی ساخته نشده اما از
گفته های عوامل رژیم در این مورد، چنین می شود تلقی و برداشت کرد، که نهاد سینمایی
حکومت قصد دارد.
در فیلمی که می سازد تمام کارها و
مبارزات جندالله و خط مشی مبارزه مسلحانه شخص عبدالمالک ریگی علیه زیاده روی و
زیاده خواهی های حکومت در بلوچستان را، ضد مردمی و ضد ملّی، ضد اسلامی و ناحق،
تبهکارانه و مجرمانه نشان دهد، جندالله و عبدالملک را در نقشی که عامل همه بدبختی
های اقتصادی و تبعیض های سیاسی، بیکاری و فقر مالی و عامل محروم نگهداشتن بلوچها
در رسیدن به مشاغل سطوح مدیریت امور سیاسی و اقتصادی و تجاری در استان و عامل
تفرقه بین شیعه و سنّی، عامل رشد وهابی و سلفی گری و منکران موضوع روایت، "ازدواج امام زمان با یک دختر
تهرانی در زمان حکومت شاه" و غیره و غیره، جلوه گر نماید.
حکومت ضد فرهنگ و ضد بلوچ ج ا ایران
عامدانه و مغرضانه قصد دارد، نوع برداشت و دیدگاههای خود در مورد جندالله را بنام
واقعیت و حقیقتی از این گروه بلوچی، به صورت فیلمی که شاید در آینده آنرا بسازد،
به مردم بلوچ نشان دهد و بدین نحو به نگاشتن تاریخ بلوچها بپردازد!
2 - عبدالمالک ریگی
البته با توجه به تضاد و
پارادوکس ها و با در نظر گرفتن جاءطلبی و خودبزرگ بینی هایی، که عبدالمالک ریگی به
عنوان یک انسان، انسانی که در عرصه مبارزات سیاسی مسلحانه، تازه کاری ناپخته و در
عرف و حوزه های سیاست بازی بی تجربه بود، داشته است.
باید به این مورد اشاره شود که،
این جوان بلوچ که به لحاظ طول عمر ناکام، اما در "عرصه مبارزات مسلحانه تاریخ
بلوچستان" ماندگار شد، وی در میدان رویارویی و ستیز علیه زیاده خواهی
و زیاده گویی های حکومت ایران در بلوچستان ،چنان نام و رّد و نقشی، به نظر بنده،
از خود بر جا گذاشت، که قبل از او هیچ گروه مسلح بلوچی، که یاغی حکومت های تهران
بوده اند، به چنین عملی دست نیازیده بودند.
ضربه ای که وی با همراهی همقطارانش بر
پیکر فرماندهان نظامی حکومت ایران وارد آورد، در تاریخ نوّد سال اخیر هیچ یک از
"جنبش های مسلحانه
بلوچستان" که علیه نیروهای نظامی دولت های ایران، از سال 1920 میلادی
تا بآنروز در بلوچستان به ستیز برخاسته بوده اند ، نتوانسته بودند، با حمله به یک
هدف، چنین تعدادی از فرماندهان نظامی دشمن را، در یکجا هلاک نمایند.
گروه
جندالله به فرماندهی وی در 28 مهرماه 1388 به حیثیت امنیتی و نظامی حکومت ایران چنان
ضربه ای وارد آورد، که به کشتن چندین فرمانده رده بالای سپاه پاسدارانِ استان
سیستان و
بلوچستان انجامید.
مقاومت در برابر حکمرانی مردمان غیر بلوچ بر بلوچها و سرزمینشان، "کشتن و هلاک کردن افراد نظامی، رزمی و جنگی وابسته به دشمن" حداقل در طی صد سال اخیر در بین بلوچهایی که به جنگ مسلحانه روی آورده بوده اند، پدیده ای جدید نیست، که آغاز آن با به صحنه آمدن شهید عبدالمالک ریگی و دیگر گروههای مسلح بلوچ، مانند جندالله و جیش العدل، که یک دهه است هر از گاهی مسلحانه علیه سیاست های جمهوری اسلامی به ستیز برمی خیزند، شروع شده باشد.
بدون تردید تا روزی که در ایران سیاست حکومت
های مرکزی و نوع نگاه آنان نسبت به ملت بلوچ، بر پاشنه ملی گرایی ایرانی (برتر
دانستن فرهنگ و زبان پارسی و مردم پارس زبان و مذهب شیعه) به چرخد، نام بردن و یا
بطور ذهنی و احساسی یاد نمودن، از میر دوست محمد خان بارکزئی و عبدالمالک ریگی به
عنوان مدافعان منافع بلوچستان و بلوچ در ایران، از نظر دولتهای تهران جُرمی عظیم و
گناهی نابخشودنی محسوب می شده و است!
این دو شخصیت، غرض این نیست که این دو را با هم مقایسه کنم، فقط به
هدف روشن شدن موضوع، از آنان به عنوان مثال و نمونه اشاره می شود، میر دوست محمد و
عبدالمالک ریگی تابع زمان و مکان و امکانات و ابزارهای جنگی در دسترس دورانهای
خویش بودند، هر کدام از این دو شخصیت مبارز بلوچ، با استفاده از همان وسیله و
ابزار جنگی که در زمانشان رایج بوده است به جنگ بر علیه سیاستهای دولتهای مرکزی
ایران رفتند.
در ضمن وضعیت سیاسی و اقتصادی، مذهبی و فرهنگی، حاکمیت و حکومتی
بلوچستان، در زمان آن یکی، چنان نبود، که در زمان این یکی، چنین است.
به عنوان مثال: میر دوست محمد و عبدالمالک ریگی هر از دو جایگاه
کاملا متفاوت اجتماعی بلوچستان ظهور کردند، اولی یک حاکم زاده و فرمانروای تمام
منطقه مکران از سراوان و ایرانشهر و سرباز و لاشار تا ساحل دریای عمان در بلوچستان
غربی بوده، دومی یک جوان سلحشور بلوچ از طایفه ریگی، که بنا بر تبلیغات حکومت
ایران در سنین کودکی در بازار شهر زاهدان آب و نوار ضبط صوت می فروخته است تا
امرار معاش کند، بود.
زمانیکه میر دوست محمد بر علیه اشغال سرزمین بلوچستان توسط قشون
نظامی رضاشاه، به ستیز و مبارزه مسلحانه برخاست، در آنزمان بلوچستان در سیطره
حاکمیت دولت ایران نبود، از مردم فارس زبان و شیعه مذهب (به جز از بلوچهای شیعه
مذهب بلوچ زبان منطقه بزمان) در سرزمین بلوچ ها، یا حداقل در قلمرو سرزمین های
حکومت او خبری نبود.
اما هشتاد سال بعد از وی، زمانی که عبدالمالک ریگی به مخالفت با
سیاست ها زورگویانه دولت تهران برخاست، تمام خاک بلوچستان از شهر، روستا و دهات،
تا کوی و برزن ها، تحت حاکمیت حکومت ج ا ایران قرار دارند، در موازای این مورد، در
هر شهر و روستایی در بلوچستان حکومت مسجد شیعی ساخته، از مناطق دیگر ایران مردمان
غیربلوچ را زیر پوشش کارمندان دولت و کارکنان مراکز اقتصادی و تجاری به بلوچستان
هجرت میدهد، تا بدین منوال توازن جمعیتی، مذهبی و اجتماعی جامعه بلوچستان را، به
نفع مذهب شیعی و پارسی زبانان رفته رفته تغییر دهد.
تصویر: فعالیت تبلیغ مذهبی یک روحانی در یک منطقه
محروم و کپرنشین بلوچستان به هدف شیعه کردن بلوچ ها، حکومت به ملّی ترین اولویت
این مردم که داشتن یک شناسنامه است اهمیت نمی دهد، اما برای شیعه کردن این مردم
بسیار اهمیت می دهد، در این مسیر هر سال دهها هزار نفر مبلغ مذهبی را با خرج پول
بیت المال به محرومترین دهات و روستاهای بلوچستان می فرستد.
اگر آدم بدون غرض و بی طرفانه به
انگیزه و دلیل روی آوردن بعضی از بلوچ ها به سوی مبارزه مسلحانه را بنگرد، آنگاه
این دلایل را در فقر مالی و اقتصادی، محرومیت های گوناگون اداری و سیاسی، در تعّرض
های سیستماتیک و برنامه ریزی شده ج ا به مردم غیر سیاسی و افراد مذهبی، توهین و
افترا و تهمت های زدنهای بی اساس و بی بنیاد به سران و شخصیت های مذهبی، دستگیری
بازداشت و زندانی و کشتن و اعدام نمودن آنان، اعدام و کشتن بلوچهایی که در زندانها
حکومت هستند، به خصوص آنهایی که در مقایسه با جرمی که مرتکب شده اند و به لحاظ
شرعی و طبق قوانین خود نظام مستحق اعدام نیستند، ولی بخاطر اینکه بلوچ و سنّی
مذهبند، آنانرا اعدام کردن، نکاتی چند از بسیار مواردی هستند، که خود عامل زایش
حرکتهای مسلحانه و دهشت افکنانه (به معنی غربی آن، ترور) گروههای مسلح بلوچی، علیه
نیروهای دولتی، در استان سیستان و بلوچستان می باشند.
چنانکه شاعر میگوید، نیاساید اندر دیار تو کس، چو
آسایش خویش جُوی و بس.
زنده یاد عبدالمالک ریگی چون آن فردی بود، که در
دوران زندگی و در مسیر عرصه "مبارزات سیاسی - مسلحانه تاریخ بلوچستان" برای احقاق حقوق ملت
بلوچ که نزدیک به نود سال است مبارزه برای نیّل به آن ادامه دارد، با سیلابی از ظلم و ستم، تبعیض مذهبی،
قومی و نژادی، خفقان و سرکوب سیاسی، تضییع حقوق شهروندی روبرو میشود، که در آن
مردمانی دور از دید چشم جهانیان، به همراه فرهنگ و زبان، ادب و رسومات قومی شان،
در حال غرق و تباه شدن هستند، او آگاهانه و یا ناآگاه، برای نجات دادن جان آن
مردم، خود را به امواج خروشان می اندازد و در این راه جان خویش را از دست میدهد.
اگر چه ظاهرا او نتوانست کسی را از این
سیلاب خروشان ویرانگر نجات دهد، اما با کارهایی که کرد (چه خوب یا به قولی چه بد
در این مورد دیدگاه ها متفاوتد و حتی متضاد) موفق شد توجه آنانی که در کناره های
این سیلاب ساکت نشسته و نظاره گر مردم گرفتار آمده بودند، را به سوی مسائل و
معضلات حکومتی در بلوچستان، معطوف کند.
درسالهای دهه هفتم قرن بیستم میلادی،
فلسطینی ها به این هدف که جهان صدای حق طلبی آنان را، آنچنان که آنها می خواستند
بشنود، با همکاری سازمان ارتش سرخ آلمان که یک سازمان مخفی و زیرزمینی مخالف بعضی
از سیاستهای دولت آلمان غربی آنروز بود، در سال 1972 میلادی در جریان بازی های
جهانی المپیک با حمله به هتل محل سکونت بازیکنان تیم فوتبال اسرائیل در آلمان
یازده تن از بازیکنان تیم ملی اسرائیل را به قتل رساندند.
در حقیقت از آنروز بود که افکار عمومی جهان
و دولتهای قدرتمند غربی دریافتند، ملت و مردمانی بنام مردمان فلسطین در جهان وجود
دارند، که اسرائیل آنان را به طرز سیستماتیک با استفاده از قدرت نظامی سرکوب و
دستگیر و به قتل میرساند.
البته بنده اول به حیث یک انسان و بعد
به عنوان یک فرد بلوچ که تبعیض های متعدد و یک دوران چند ماهه زندان و شکنجه های
جسمی نسبت به خودم را از سوی نظام مستبد ج ا ایران با پوست و گوشت خویش لمس کرده
ام، در ضمن با توجه به همه آن ظلم و ستمی که اسرائیل بر فلسطینی ها روا داشته و
میدارد، معتقدم که سیاستِ "چماق و هویج" ی که اسرائیل در مقابله با
فلسطینی ها، بعد از امضای پیمان های اُسلو یک و دو (اُسلو یک 13سپتامبر 1993 و اُسلو
دو 1995) پیش گرفته، در قیاس با سیاست تبعیض مذهبی و سیاسی، فرهنگی و اقتصادی،
قومی و نژادی، سرکوبگری ها و دستگیری ها، زاندان و اعدام های جمهوری اسلامی در
مورد بلوچ ها، سیاستی بسیار انسانی تر به حساب می آید.
اسرائیل با وجود روبروی با این همه
راکت و موشک پراکنی روزانه از جانب فلسطینی ها به سوی شهرهایش، ترور و حمله
گروههای مسلح به مناطق یهودی نشین اسرائیل و حتی به قتل رساندن تمام افراد یک
خانواده یهودی ساکن در مناطق خودگردان فلسطین، هرگز در زاندانهای خود به هدف
انتقام و تقاص گرفتن از فلسطینی ها، یک زندانی فلسطینی را چه در ملاعام و یا چه در
زندانهایش، حلق آویز و اعدام نکرده است.
وانگهی، در زندان های اسرائیل حتی
زندانیان امنیتی (زندانی امنیتی در اسرائیل به آن دسته از فلسطینی های زندانی
اطلاق می شود، که یک یا چند نفر از شهروندان اسرائیل را به قتل رسانده اند)
فلسطینی از تمام امکانات اولیه، که یک محبوسی باید بر اساس پیمانهای سازمان ملل
متحد در اختیار داشته باشد، برخوردار هستند، و در ضمن مامورین صلیب سرخ سازمان ملل
متحد، هر از چند وقت به هدف ملاقات با آنها، به زندانهای اسرائیل می روند.
اکثر فلسطینی هایی که در زندانهای
اسرائیل محبوسند، قبل از ورود به زندان کاملا بیسوادند، اما به دلیل سالها و یا
دهه ها در حبس ماندن، وقتی که آنان از زندان بیرون می آیند افراد باسواد و
تحصیلکرده ای هستند، که مدارک تحصیلی در سطح دبیرستانی و حتی دانشگاهی را با خود
به بیرون، به ارمغان می برند!
اما نظام ج ا به محض خبر دار شدن از
جریان حمله یک گروه بلوچ مسلح به پاسگاه نیروهای ضد مردمی "مرصاد" و کشته شدن
چند تن از آنها درمنطقه مرزی سراوان، 16 تن بلوچ زندانی را که ماهها و سالها قبل
از این عملیات مسلحانه، در زندان و ساهچالهای حکومت اسیر بودند، را به نیت انتقام
و تقاص گرفتن از ملت بلوچ، در روز 4 آبانماه 1392 به پای چوبه دار می کشاند و حلق
آویز و اعدام می کند!
گروه مسلح نظامی"مرصاد" یک
گروه سرکوبگر حکومتی است که فقط در استان سیستان و بلوچستان وجود دارد، گفته و
شنیده ها حکایت از این است، که این گروه بیرحم سرکوبگر بخشی از نیروهای "نپو" (نیروهای پیرو
ولایت) می باشد و مستقیم تحت فرمان آیت الله خامنه ای قرار دارد.
کشتن انسانها بیگناه و غیر نظامی، خواه
بدست جندالله و جیش العدل در زیر پوشش
دفاع از حقوق ملت بلوچ، یا خواه در زیر
پوشش دین، مذهب و یا به بهانه حفظ امنیت کشور توسط ج ا ایران صورت گیرد، خود عملی
مذموم غیر اخلاقی و غیر شرعی، غیردمکراتیک و ضدآزادی و خلاف منشورهای جهانشمول
حقوق بشر سازمان ملل متحد است.
اما وقتیکه یک طرف نزاع حکومتی همچون ج
ا ایران باشد، که خود را به قوانین حقوق بشری و منشورهای سازمان ملل متحد مقید نمی
داند، آنوقت از گروههایی چون جندالله، جیش العدل و جیش النصر چه انتظاری میشود
داشت، که این گروههای مسلح ضد سیاست های سرکوبگرانه رژیم، در قبال قشون نظامی،
انتظامی، اطلاعاتی و دیگر گروههای سرکوبگر حکومت، به رعایت میثاقهای حقوق بشری
پایبند باشد!
هیچ گروه سیاسی- مسلحی در جهان، که
علیه سیاست های تبعیض آمیز و سرکوبگریهای یک حکومت در منطقه بومی خودش، به مبارزه
مسلحانه روی آورده بوده باشد، خود را موظف نمی داند به قوانین جهانی حقوق بشر عمل
و اکتفا کند، یا طبق معاهده های بین المللی مبارزه مسلحانه خویش را به پیش ببرد.
نظامِ ج به اصطلاح اسلامی ایران، به
دلیل اجرای سیاست های غلط و اشتباه به عنوان نمونه، مسلح کردن بعضی افراد از میان
مردمان طوایف مختلف بلوچی و سپردن سلاح و دادن دیگر امتیازات ناچیز به آنان، در
راستای به اصطلاح اجرای "طرح بومی سازی امنیت" و نادیده گرفتن حقوق
شهروندی قوم بلوچ اهل سنّت، که یک بخش از ملت ایران به حساب می آیند و با سیاست
تبعیض دینی و نژادی و به پیش بردن سیاستِ تغییر بافت قومی، اجتماعی و مذهبی در
بلوچستان، از طریق مهاجرت دادن افراد غیربومی از دیگر نقاط ایران به استان سیستان
و بلوچستان، و سپردن سمّت های اداری و مشاغل مدیریتی دولتی، فرهنگی و اقتصادی به
آنان، و در انتها با کاشتن بذر کینه و نفرت مذهبی به بُروز خشونت گرایی علیه
سیاستهای دولتی در بلوچستان، عامدانه دامن میزند، تا بدین ترتیب به زعّم خودش، به
اهداف متعدد شوم خود، که یکی از آنها امنیتی کردن کامل و فضای خفقان گورستان
مانندی در استان برقرار نمودن است، نائل آید.
پروژه به اصطلاح "طرح بومی سازی امنیت"
در بلوچستان، نه تنها حفظ امنیت مورد پسند ج ا در استان را بر آورده نمی سازد،
بلکه اجرای این طرح به ناامنی در بلوچستان می افزاید، زیرا ج ا با قرار دادن سلاح
در اختیار افراد بومی که با او همکاری می کنند، زمینه های ناامنی همچون، راهبندی
های جاده ای، سرقت های مسلحانه و آدمربایی را فراهم می کند.
با تداوم ظلم و ستم و نظامی و امنیتی
کردن چهره جامعه بلوچستان، و تبعیض های سیاسی و اقتصادی، فشارهای مذهبی و فرهنگی،
سرکوب کردن هر نوع صدای حق و حقوق خواهی (چه از نوع ایده آلیسمی که شهید فرهیخته یعقوب مهرنهاد مسالمت آمیز
و دور از خشونت آنرا به پیش میبرد، یا چه از نوع ایده آلیسم عبدالمالک ریگی مبارزه
مسلحانه و از راه خشونت) و مشارکت ندادن مردم بومی صاحب نفوذ و معتبر در شکل دادن
معادلات سیاسی و اقتصادی و امنیتی فعلی و آینده استان سیستان بلوچستان، رژیم ج ا
نمی تواند با بهره گیری از ابزار سرکوب و با زور سرنیزه، آن ثبات و امنیتی را که
مورد پسندش است، در بلوچستان برقرار نماید.
3 - نگرانی بیم و امیدها!
اما آنچه که برای بسیاری از مردم
بلوچستان و خصوصا برای فعالین گروههای سیاسی و حقوق بشری و فعالین مدنی بلوچ،
بسیار نگران کننده است و آنان آنرا به ضرر و زیان "جنبش حق طلبی بلوچستان" میدانند، ربط و
بسط دادن جنبش حق طلبی مردم بلوچستان غربی، توسط گروههایی چون جیش العدل، به گروه
های مسلح بنیادگرای اسلامی خارجی غیر بلوچ، درگیر در جنگ داخلی سوریه، می باشد!
در این مورد که ملت بلوچ مردمانی
مسلمان و پیرو دین و شرع محمدی هستند، شک و تردیدی وجود ندارد، اما عامدانه و
آگاهانه "عرصه مبارزه مدنی و بدون خشونت برای رسیدن به حق و حقوق بلوچ
ها" را، از مسیرهای مسالمت آمیز سیاسی و مدنی ای که احزاب و جریان های فعال
سیاسی و افراد حقوق بشری بلوچ، در ایران (در استان سیستان و بلوچستان وجود و
فعالیت احزاب و گروههای سیاسی و مدنی بلوچ غیر حکومتی ممنوع است) و خارج از ایران
آنرا به شیوه های مدنی و سیاسی به پیش میبرند، او را با رنگ و لعاب و چهره مذهبی
زرق و برّق ترسیم نمودن عملی است منحرفانه، عملی است در تضاد با جنبش مدنی حق طلبی
مردم بلوچستان، توطئه ای است برای منحرف کردن مسیر این جنبش.
با توجه به اظهارات قبلی رهبران گروه
جیش العدل که چند بار از حکومت ج ا ایران خواسته بودند، که این حکومت جنگجویان
سپاه قدس و دیگر نیروههای نظامی خودش را که برای حفاظت از حکومت بشار اسد در سوریه
مستقر کرده و در جنگ داخلی آن کشور شرکت دارند، از آن کشور بیرون ببرد و یا اینکه
دولت ایران با استفاده از نفوذی که بر دولت اسد دارد، آزادی بعضی از دستگیرشدگان و
زاندانیان مسلحی را، که در دوران جنگ جاری علیه بشار اسد، به دست نیروههای اسد
گرفتار آمده و دستگیر شدند را خواستار شده بودند، تا بر اساس برآورد شدن این شرط و
خواسته ها، جیش العدل نسبت به نظامیان حکومت ایران از خود ترحّم نشان دهد!
این چنین اظهارنظرهایی در چنین جایگاه
و عرصه مبارزه قومی، به خودی خود برای بسیاری از بلوچ ها، مواردی پرسش برانگیز
هستند.
بنده فقط در اینجا به حیث یک فرد بلوچ،
از گروههای مسلح سیاسی - مذهبی بلوچ (جیش العدل) که به دلیل سّنی بودنشان، غم و
غصه مردمان سنّی مذهب سوری را می خورند که بدست نیروههای دولت بشار اسدءِ شیعه
مذهب علوی کشته میشوند، یک پرسش ساده دارم و انتظار هم ندارم که به پرسشم کسی پاسخ
گوید، اما به نظرم پرسشی است قابل تأمل.
پرسش این است، که اصلا چرا و به چه
دلیلی و بر حسَب در نظر داشتن کدام منافع قومی و ملی "ملت بلوچ و
بلوچستان" بلوچها که خودشان گرفتار سه حکومت، زیر پوشش نام اسلام (جمهوری های
اسلامی پاکستان و ایران و افغانستان) هستند، بیایند و برای رهایی مردم اهل تسّنن
سوریه از جنگ خانگی، دیّر و دیار، خانه و کاشانه خویش را به میدان قتل و خونریزی و
جوی خون مبدل سازند؟
آیا رهبران جیش العدل این را نمی دانند، که برادران قومی و شاید حتی
اقوام و خویشان نزدیک سببی و اقارب بلوچ آنها در بلوچستان شرقی (بلوچستان تحت
اشغال پاکستان)، به جرم دست داشتن در مبارزات جدایی طلبی و حق خواهی، 60 سال است
که بوسیله دشنه و ساطورهای اسلامی
پاکستان، این کشور سر دهنده شعار "الله اکبر" سینه هایشان شکافته و گروه گروه
بدست سازمانهای نظامی و امنیتی این کشور به قتل می رسند، و یا بوسیله "گلوله های آتشین دولت سنُی- شیعی
مذهبی پاکستان" بدن هایشان سوراخ سوراخ می گردند، و در هر سوی
بلوچستان، در دشت و بیابانها، در مسیر جاده ها و در بستر خشک رودخانه ها و در
گورهای دسته جمعی، اجساد خاکی و بی جان، مثله و رها شده آنها پیدا می شوند؟
در پاکستان، در کشوری که
از سال 2001 تا 2014 میلادی دستکم 18 هزار تن از فعالان سیاسی و مدنی بلوچ توسط نیروهای امنیتی
و اطلاعاتی دولت ربوده شده اند و از سرنوشت آنان اطلاعی در دست نیست.
تقریبا
همه احزاب مذهبی- سیاسی پاکستان چه شیعی اش و چه سنّی اش، از کشتن و سر به نیست
شدن رهبران سیاسی و معنوی، فرهنگی و مدنی و مبارزان جدایی طلب بلوچ، توسط دولت و
پلیس، ارتش و سازمانهای مخوف امنیتی پاکستان، تا سرحد جنون جانبداری می کنند.
شایان
ذکر است در27 ماه اکتبر 2013 ماما (دایی) قدیر بلوچ پدر یکی از قربانیان ربوده شده در
پاکستان، به همراه تعدادی دیگر از خانواده های بلوچ که در مجموعه متشکل از زنانی و
پدر و مادران، فرزندان دختر و پسر زیر سن و نوجوانی (علی حیدر بلوچ 10 ساله) که
آنها، مقامات اطلاعاتی و نظامی و امنیتی دولت پاکستان را مسئول ربوده شدن افراد
خانواده خویش می دانند، در یک راهپیمایی طاقت فرسا و پر خطر اما بی نظیر تاریخی
از کویته تا کراچی 750 کیلومتر و از آنجا تا اسلام آباد در مجموع بیش از 3000 کیلومتر
106 روز با پای پیاده روز 1.3.2014 به اسلام آباد رفتند، تا صدای اعتراض خود را به
گوش مسئولان دولت پاکستان برسانند.
علاوه بر این، هیچ یک از دولتهای سنّی
و یا شیعه مذهب کشورهای حاشیه خلیج فارس و کشورهای دور و نزدیک عربی، حتی یکبار
(جهت شهادت در تاریخ) دولت های پاکستان را، که از سال 1948 تا به امروز هر چند
سالی یکبار برای سرکوب کردن بلوچها و بلوچ کشُی، قشون نظامی به بلوچستان گسیل می
دارد، و دهات و روستاها و شهرهای بلوچ نشین را، از طریق بمباران هوایی با خاک
یکسان می کند و به کشتار بلوچ ها می پردازد، تقبیح و محکوم نکرده اند!
وانگهی، اگر دولتهای اهل تسنّن
خاورمیانه اینقدر مشتاق و خواهان برافتادن و از بین رفتن حکومت شیعه مذهب بشار اسد
سوری هستند، چرا خودشان این رسالت را بر عهده نمی گیرند و او را از اریکه قدرت
سیاسی به زیر نمی کشند، چرا ارتش های عربستان سعودی و اردن و دیگر کشورهای قدرتمند
عربی که بدون تردید در یک اتحاد نظامی می توانند، در ظرف مدت کوتاهی کار اسد را
یکسره کنند، این کار را انجام نمی دهند؟
چهره
و هویت بلوچی "جنبش حق
طلبی مدنی و آزادیخواهی بلوچستان" را به مسیر مذهبی سوق دادن و به موازات آن،
در مسیر مبارزه علیه سیاستهای زورگویانه ج ا ایران، جنبش را به گروه های مسلح
بیگانه چه مسلمان چه غیرمسلمان ربط و بسط دادن، باعث بازیچه قرار گرفتن این جنبش
در دستان سیاستمداران دولتهای دور و نزدیک می شود، این چنین عملی زیانهای سنگین و
جبران ناپذیری به جنبش حق طلبی مدنی بلوچستان وارد خواهد آورد.
برای پرهیز از افتادن در ورطه یک جنگ
قومی و مذهبی در بلوچستان، به گفته آن مثال عامیانه، پیش از اینکه، نه از تاک
نشانی ماند و نه از تاکنشان، در وهله اول بر اساس شرع و قانون و اخلاق و بر حسب
وظیفه و رسالت ملّی ای که ملت ایران به نظام ج ا و حکمرانان آن محول کرده، این
وظیفه حکومت ج ا است، که به سرکوبگری ها و مظالم خود در بلوچستان و دیگر نقاط کشور
پایان دهد، تا بدین طریق در ایران از شکل گیری و وقوع فاجعه ای، مانند فاجعه هایی که
4 کشور منطقه که سه تا از آنها همسایه ایران هستند را در برگرفته است، جلوگیری
شود.
سه شنبه 17 ژوئن 2014 برابر با 27 خردادماه 1393 خ.
بقلم: ح د سدیچ
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen